| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام

واپسین جمعه های چهارمین سال از مراقبه هفتگی مقارن است با نخستین جمعه ماه محرم و دویست و دومین یادداشت. نظیر تمام هفته های سپری شده مشق تقدیم می دارم تا از آنجا که خود میدانید و مقدر است، مرا بر نافهمی ها و خطاهایم آگاه فرمایید.

عجب کتاب ِ بی بدیلی است محرم ...

بگذریم از آنان که حتی در مواجهه با تاریخ نیز جای عبرت؛ به بهانه تراشی برای غفلت مشغولند و فی‌المثل در مرور احوال معصومین علیهم السلام، فرض مسلم‌شان این است که خودشان بدل از عالی مقامانی چون مولا حسین و مولاعلی هستند و هرکه با ایشان نمی سازد را در لشکر یزید و خوارج مصداق یابی می کنند. لکن صرفنظر از مصادره تاریخ توسط این طایفه ؛ حقاً حکایت عاشورا آنقدر غنی و صاحب وجه است که می‌توان سبک‌های مختلفی از زیستن و اندیشیدن را در آن یافت و عاقبتشان را دید ...

از عجایب این داستان و چه بسا از عبرت آموزترین آنها، حکایت جناب حر بن ریاحی است.

آقاجانم

حر یک تنه برای همیشه در جریده تاریخ ثبت کرد که عصیان ِغافلِ مودب و حر ؛ شرف دارد بر عبادت و اطاعت ِ جاهل ِ متعصب و بی ادب. اینان که هل‌هله گویان و مجیز گویان متعصب دور خویش را محترم می شمارند و بی ادبی شان نسبت به غیر را به مسامحه می نگرند، به درک حقایق درس ِ حر نرسیده اند.

متعصب ، نه ایمانش معتبر است و نه کفرش عمیق. به تطمیع روزگار و هیاهو دیار، رنگ می گیرد. با همان حرارت که ممکن است در منبر پیامبر شهادتین بگوید؛ یا حتی در رکاب امیرالمومنین شمشیر کشد؛ با همان حرارت برابر فرزند علی می ایستد و در تعقیبات نماز، سر شریف سلاله پیامبر را بر نیزه می برد !

مولای من ...

آنچه در مشق ِ بنده حاصل آمده و یافته ام این است که متعصب دو مشخصه دارد

اول آنکه، خصیصه ای که در محبوبین خویش نادیده می انگارد را در مغضوبین خود بر نمی تابد. یعنی اگر از نزدیکانش، کسی به خطایی مبتلا باشد به صرف آنکه نزدیک به اوست یا هم رای اوست آن خطا را به توجیه اغماض می پذیرد؛ اما همان خلق و یا کردار در مخالف خود را با بلوا و آشوب روبرو می سازد. یعنی معیار عربده‌کشی ، حق نیست بلکه «من» است. شعار متعصب این است که «بامن باش و هرچه خواهی کن»

دوم آنکه، متعصب در دفاع از باورهای خود هتاک است. اهل حق، برای استقرار حق به باطل متوسل نمی شوند. هیچ پیامبری برای برقراری حکومت ادب، به بی ادبی دست نزد. برای بسط ولایت ِ حق به ظلم نیاویخت. پیامبری که برای اتمام مکارم اخلاق آمده است چطور می تواند به بی ادبی تجویز کند؟ حتی آنجا که خاکروبه بر سر شریف او ریخته اند نگفته است، هتک در برابر هتک، فحش در برابر فحش، ظلم در برابر ظلم ؛ چون حق به حق استوار می شود نه ظلم و جنایت.

اما متعصب به «حق» کار ندارد بلکه می خواهد خودش را تثبیت کند و با تکیه به غضب می شورد نه منطق. متعصب مانند علی نیست که حتی در ستیز با دشمنی که به آب دهان می اندازد، نبرد را به وقفه اندازد تا مبادا «غضب» بشود مبنای جنگ. نام غضبش را هم غیرت دینی نمی گذارد که به با تغییر نام شراب، مسکر بودنش را کتمان کند. لکن متعصب نان ِ دندان‌های به هم فشرده ش را می خورد نه اخلاص به حق ، پس برای استقرار رای خویش از تطهیر هیچ کثافتی ابا ندارد. تمام جنایتهای حرام بر غیر را به هزار بهانه برای خودش مباح، بلکه مستحب میکند تا آنجا که برای جنایت خویش را مستحق پاداش می‌داند.

حضرت جان

مگر همین وحوش قداره کش عراق و شام نیستند؟ اتفاقا برخی از آنچه در باب احکام می گویند نیز صحیح است و چه بسا مطلق ِ احکام را خوب خوانده اند اما مساله این است که «حق» نیستند بلکه «غضب» دارند. مقصدشان تعالی نیست بلکه میخواهند دلشان خنک شود. اصلاً از مکاتب آسمانی اگر حریت و ادب را بگیرند و تنها احکام به معنای سافل آن باقی ماند کار به همینجا می رسد. احکام، به دست حکیم ِ سلیم می شود اسباب هدایت.

برهنه‌اند به دریا شناگران لیکن           نه هر برهنه به دریا شناگری داند

حضرت خوب

حر های سپاه شما اینک در چه حالی هستند ؟ نمیدانم ...

چه بسا همین بدها که راه را بر ظهور شما بسته اند، در وقت معلوم، نخستین جان بر کفان ِ شما باشند. ما چه خبر داریم از غیب که بخواهیم قضاوت کنیم عاقبت مردم را. تنها استدعا داریم که در امان دارید ما را از عاقبتی شوم که بنده خود را از هیچ جنایت و معصیتی مبرا نمی دانم مگر خدا نگهدارد ...

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه شانزدهم مهر ۱۳۹۵ساعت 23:18 |