| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

سلام بر شب ِ قدر ِ من

جمعه یکصد و هشتاد و هفتم مقارن است با چهارم تیرماه یکهزار و سیصد و نود و پنج و هجدهم رمضان. امشب به اعتبار تقویم شب ِ قدر است و اما شب قدر مافوق اعتباریات ماست. چه کنیم که عامی را نصیب از اقیانوس دین به قدر جرعه ای است.

حضرت ِ جان

آن کس که تاملی کند در اوقات و ایام و احوال چگونه می تواند در شب قدر به درک تقویمی بسنده کند؟ اگر فرض کنیم که شب قدر تنزل ملائکه است به محضر انسان ِ کامل که این خود نیز نگاه چندان عمیقی نیست اما ... حالا به کدامین افق؟

هر آن و هر لحظه در نقطه ای از زمین وقت افطار است و مقارن او در نقطه ای دیگر وقت سحر. هیچ آنی نیست که وقت سحر نیست و هیچ آنی نیست که وقت افطار نیست. هیچ گاه زمین بی شب نیست و هیچگاه تهی از روز نخواهد بود. حالا ما چه دانیم بر مولای زمین؛ وقت شب کدام است و وقت روز کدام؟ هنگام سحر کی شده است و هنگام افطار کی؟ امروز که به حساب ما «لیله قدر» است به حساب شما «مطلع الفجر» است یا خیر.

نه آقا جان ... نه ...

شب قدر با آن اوصاف که «خیرمن الف شهر» است ماورای این تعابیر صوری و فهم ظاهری است. مغزی در پس پوسته نهان مانده و تا نشکند پوسته به طعم مغز نخواهیم رسید. امشب شب ِ قدر آنانی است که سالی را به بشکن بشکن سپری کرده اند. خرد شده اند در صبر بر طاعات و بلا و ابتلا.

إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ

چه بسا همین لفظ لیل به معنایی ماورای شب ِظاهری است. چه بسا «قدر» ماورای اسم مستعار یک شب یا چند شب از شبهای سال است. اشاره آنان به محل نزول یک حقیقت عظیم است و آن حقیقت چیست؟ ای داد بیداد از پرانتزها! مصیبتی است بر سر راه فهم. گویی هرجایی در آیات که رازی نهفته بوده اهل ترجمه با یک پرانتز خاکی بر ریشه پاشیده اند و راز را مدفون ساختند. ساده نوشته اند «ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل كرديم.» حالا بفرمایید از کجا آورده اید «قرآن» را؟ مرجع ضمیر چگونه کشف شده است؟

خود حضرت الله عز و جل می فرماید ما «هُ» نازل کردیم. خب بفرمایید ما «ه» را در شب قدر نازل کردیم. بگذارید این یکجا «ه» خودش اسم باشد نه ضمیر. خاصه وقتی مرجع ضمیر در آیات پیش نیامده اشکالی دارد پرانتزی خلق نکنیم؟ لااقل ما بمانیم و یک سوال که این «ه» چیست؟

آه آقا ... اصلا بزرگوار من هرچه می گویم «آه» یعنی «ای ه»

آ ، نماد ندا است و «ه» آنکه خوانده می شود

آه ... آه ... آه ...

آقا ما مانده ایم و یک ادراک کج و ماوج از معارف. چه بدانیم این بارش رحمت و ملک و روح برای چیست؟ فروده است «مِنْ كُلِّ» ترجمه فرموده اند «برای همه کار» چه شد که یکباره در ترجمه جای مبداء با مقصد عوض شد؟ کجا فرمود لِکُل؟ برای کل؟ مگر نفرمود من کُل؟ از کل. خب کجاست این مقام کُل؟

یا اول الاولین ... یا آخرالآخرین ...

حضرت بابا

علی کوچولو را گفتیم امشب می تواند تا هروقت خواست بیدار باشد. خوشحال مشغول بازی شد! گفتیم بچه است بگذار او بازی کند و ما ذکر بگوییم. بی خبر که ما نیز طفیلی هستیم که مشغول بازی. او قام قام می کند ما هم «بک یاالله» والا مکتب ، مکتب ِ چشیدن حقایق است. هزار و یک بار نگویند اسم خدا را اما مانوس با یک اسم از این هزار و یکی باشند. «یا رفیق من لا رفیق له» همین یکی کم است؟ «یا صاحب کل نجوی» ، همین یکی کم است؟ اگر باور آید که غرض از شب قدر ، حدفاصل غروب تا طلوع آفتاب نیست بلکه دامنه وسیع تری از معنا در میان است آنگاه شاید درک کنیم که کار به یک شب نخوابیدن حل نمی شود، قصه یک عمر بیداری است. شب قدر روزی آنانی است که مداومت بر مراقبت دارند.

آقای ِ من

پناه دهید بر بنده ای که معترف به نادانی است. سیرآب بفرمایید عطشی را که آنچه دیگران در مشک دارند برایش نمک است و از عطش نمی کاهد ... ادرکنی ... ادرکنی ...

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه چهارم تیر ۱۳۹۵ساعت 23:54 |