| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

جناب صاحب ؛ سلام علیکم ...

امروز هجدهم دی ماه یکهزار وسیصد و نود و چهار و یکصد و شصت و دومین جمعه از مراقبه ماست ... هفته ای که گذشت، شهر ِ جهانمان پرهیاهوتر از همیشه بود. شیخی از عالمان شیعه در عربستان گردن زده شده تا یادمان باشد، باز هم خانه کعبه در حصر آل سفیان است. طایفه ای که از پرده داری و حاجبی خانه کعبه سیم و زر انبان می کنند و به جان ِ یاران ِ رسول خدا می تازند. تجربه تاریخی ما نشان داده است که بذری شکوفا تر از خون مظلوم بر زمین ننشسته است و دیر نیست زمانی که درخت عدالتی از این خون بر زمین ریخته بروید ... تکلیف ما با دشمن روشن است

آقاجان ...

تکلیف ما با دوستانمان روشن نیست و نمیدانیم که را باید دوست خطاب کنیم!

ای کاش می شد تا مومنان و شیعیان شما را با این سوال به خلوت فرستاد و از ایشان خواست که بدون دورخیز جهت ارائه پاسخ های تکراری و جواب‌سازی های از سر علقه های سنتی و ناشی از وفاداری به طایفه های سیاسی، محض رضای خدا به این سوال اندیشه کنید و پاسخش را نیز برای خودتان توشه سازیذ : «اگر مولای ما امروز حکومتش ظهور داشت و اصالتاً به اداره بلاد می پرداخت و بر اساس مقاوله نامه و عهدنامه ای، امنیت اقامتگاه سفیران دشمن را تعهد کرده بود و بر اساس همان تعهد، راهکارهای مقابله با تخلفات سفرا روشن بود؛ آنگاه جماعتی تحت نام وفادار و فدایی بر تعهد مولا می شوریدند و خانه امان یافته از جانب حاکم را نا امن می ساختند، مولای ما چه می کرد؟ یا حتی فرض بفرمایید، حکومت ِ جد اعلی ، علی علیه السلام برقرار بود و ایشان به دشمن مسلم خود وفق یک تعهدنامه امان داده بود و جماعتی بر این امان تعدی می نمودند مولا علی چه اقدامی می نمود؟

سکوت می فرمودند ؟

تایید می فرمودند و مرحبا می فرستادند؟

متجاوزان را در حکم یاغی ادب می نمودند تا تعهد حاکم دینی را رعایت کنند؟»

پاسخ هرچه هست از آن خودتان ... اصلا هرکس با پاسخ خودش خلوت کند تا ببیند چه فهم و درکی از مولای خویش دارد و مدعی شیعه بودن در ره کدام سالار است ...

مولای من ...

در عجب نیستم چرا اگر پس از قرنها، آن کمالی که بتواند تاب ِ ظهور و قیام غایی شما را آورد حاصل نیست. چون در خود و در اطراف خود می نگرم، می بینم مرد ِ میدانی نیست. تن به تربیت شما دادن سخت است و از این مدرسه رو سفید بیرون آمدن جان ِ گران میخواهد ...

از حکایت جناب سلمان که پای در جای پای مولا می نهاد دانشتم که پیمودن این راه چه باریک و ظریف است. این صراط، هر نفسش نیت می خواهد و هر قدمش اذن. پس جای عجب نیست اگر یاران فردای شما، این روزها در کنج مراقبه خود تن به تربیتی سخت سپرده باشند و مشق «تسلیم» و «رضا» را صفحه به صفحه پیمایند. شرف حضور در این لشکر رزق آنانی است که ادب در محضر مولا را ملکه جان خود کرده باشند.

اگر این ادب نباشد، مطلق دوست داشتن و غیرت کار به جایی نمی برد. غیرت محض تا شمشیر بر فرق جداعلی علی علیه اسلام را نیز تجویز می کند. آنچه در این وادی اسباب فلاح است، ادب است. آنچنان که یاران سیدالشهدا به رغم آنکه ظلم یزید را به روشنی در مقابل خود می دیدند به اتکاء خودشان احساس تکلیف نکردند؛ به ادراک خودشان یورش نبردند؛ به سطح عقول خودشان بر خیمه های یزید نیاویختند و به اطمینان بصیرت خودشان تشخیص انقلابی ندادند. بلکه اذن خواستند ... مولا به ایشان حمله ببریم؟ سالار فرموند، ما شروع کننده نیستیم و پاسخ همه این است «چشم» ... این اذن خواهی تا آخرین دم باقی ماند. یکان یکان ایشان حتی برای آخرین حضور نیز رخصت طلبیدند و احدی در این میان ...

حضرت آقا

اصلا همه سختی و صعوبت این صراط همین است که «من» را بتوان «مولایی» کرد. آنچنان که هر «من» چون به «من ِ من» نظر کند «او» را یابد و در هر قدمش اذن «او» را خواهد و بی تردید در کمال این مقام میان «من» و «او» غیبتی باقی نخواهد ماند. 

www.jomenevisi.ir

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه هجدهم دی ۱۳۹۴ساعت 23:40 |