| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

آن شب ها که به نام «علی» نیست، سفره کرم این مرد در خرابه های کوفه برای مسکین و یتیم و ابن سبیل گسترده است ، دیگر چه رسد به امشب که شام ِ میلاد جد اعلی، علی علیه السلام است. عجب نقل و نباتی از آسمان جاری است و عجب سفره ای گسترده. خوشا به احوال مسکین، خوشا به احوال یتیم، خوشا به احوال ابن السبیل اگر در خرابه ای سکنی گزیده باشد که گذر ِ علی است.

و مسکین کیست جز آن سالک که غافل از پیمودن گرفتار ایستایی است. و یتیم کیست جز آن رهرو که از راهنمای خود دور افتاده. و ابن السبیل کیست جز آنکه دستش از نعمات و مقدمات سلوک کوتاه است و محتاج نظر ِ لطف از جانب توانگری.

بنده امشب، آنچنان که بیابان گردی در تاریکی ِ شامگاه ِ کویری، رقص ستاره های دنباله دار را در آسمان تماشا میکند، نزول توجه و زاویه نگاه این ابر مرد ِ هستی را در آسمان ِ سیاه ِ سینه خویش میبینم. چه بخت ِ بلندی داریم ما که منتسب به دوستی و تبعیت از این آقاییم...

مولای ِ من سلام ...

ابتهاج و شور و حال ِ درونی ام مانع از آن است که یک بحث را به نظم و قاعده آغاز کنم و به پایان ببرم. گویی دلم میخواهد تمام وقت و تمام سطر را صرف در ستایش و خاکساری کنم. والحمدلله رب العالمین که بنده را از اجل های معلق گذراند تا شامگاه یازدهم اردیبهشت یکهزار و سیصد و نود و چهار، مقارن با دوازدهم رجب را درک کنم و به کوه ِ نعمت ِ انباشته و سربسته مولایم علی، نوکی به قدر روزی گنجشککی ببرم.

ما اگر چه اجلی قطعی داریم که چون رسد، گریزی از آن نیست و تن را به بستر گور میسپاریم و خود در برزخ به تماشای کشت در مزرعه دنیا می نیشینیم؛ اما پیش از این اجل، اجل‌هاست. چه بسیار اجل معلقی که گاهی به دعایی، گاهی به نگاهی، گاهی به صدقه ای و جملگی به اراده رب العالمین، به تعویق می افتد. خدا داند هرکدام از آیا به اجل معلقی رسیده ایم و از آن گذر کرده ایم یا خیر و اگر گذشته ایم از چند ورطه مرگ گریخته ایم. و گاهی بر بندگانی مسجل است که اجل معلقی را سپری کرده اند و فرصت مجددی یافته اند. پس شایسته است در احوال خود درنگ کنیم که این فرصت دوباره از چه باب است؟ هزاران نفر چون ما، در سن و سال و جنس و شهر و دیار ما، ساده تر از آنی که در باورمان آید، اجلشان رسیده و جسدشان را به گور سپرده اند. پیر و جوان و زن و مرد ندارد. از خردسال تا کهنسال؛ در گذشت احدی، «نابهنگام» نیست. هنگام مرگ همواره و همیشه است. پس چرا من تا به امروز مانده ام؟ کدام کار ِ بر زمین مانده ای را باید به اتمام رسانم؟ و از کجا معلوم که فرصت بسیار کوتاه تر از آنچه می پنداریم نباشد.

پس هزار الحمدلله، که فرصتی بود و رجبی آمد و سیزدهمی ادراک شد.

و ما ادراک علی ؟

چه اعجابی در این مقام عالی است که جد شهید، جناب حسین، هرچه پسر داشت را «علی» نام گذاشت؟ مگر نام دگر در این عالم نبود؟ بنده چه داند از اسرار مولای خود. چه بسا نام دیگری نیست و هرچه نام ِ نیک است، ظهوری از القاب ِ علی است.

حضرت ِ مرد

سید ِ من

در ایام تحصیل، این گرفتاری را تجربه کرده بودم که در امتحانی تمام وقت را به راه حلی سپری میکردم و درست در دقایق پایانی امتحان به یادم می افتاد که راه غیر از این است و حل در روش دیگری است. اما به رغم آنکه جواب را یافته بودم غصه بر دلم می نشست که چقدر وقت کم مانده به پایان و مبادا فرصت به اصلاح نرسد.

ماهها به استغاثه گذشته است که خدا بلا بگرداند. به این تصور که امتحان در توکل به پروردگار برای تحصیل حاجت است. یکباره کاشف به عمل می آید که گوهر «رضا» را باخته ام و امتحان بر این است که تن به «هرچه خدا خواست» بدهیم. در صراط المستقیم، گاهی باید ابن ملجم را هم از خواب بیدار کرد و گاهی باید زندگی آرام ِ در امان را به قصد بیابان ِ کربلا ترک کرد.

جمعه به جمعه ، حرف پشت حرف، دریغ از نیم جو عمل. تا دلمان خوش می شود که کسی شدیم و کاری کردیم و مشق به درستی ادا شد؛ همه هستی زبان به فریاد بر میدارد که کال ماندی... کاااال

آقا ... رخصت دهید کار به رمضان برسد؛ مدد دهید تا به خدا نشان دهم، دوستش دارم ...

 

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۴ساعت 23:1 |