عرض ادب و سلام
محضر جناب ِ خوب
هر از گاهی دلم از ازدحام پیرامونم میگیرد. هجوم همگان به خلوت و تنهایی و تصرف عدوانی ِ عمر و جان و زمان و مکان. یک وقتهایی با خودم خیال میکنم که روزی از روزها کوله باری آماده کنم و شانه خالی از تمام تکلف ها و تصرف ها، سر به گوشه بی مردمی بگذارم تا به کار خودم مشغول شوم و به حال خودم بپردازم.
هرچه به چهل سالگی نزدیکتر می شوم انکار فرصت رو به اتمام می رود و مشوش و پریشانم که این حجم انبوه ناکامی و تهی دستی را قرار است چگونه در این پنج و شش سال باقی مانده جبران کرد و دل نگران از این معنا که اگر تا چهل سالگی مبعوث نشوم پس چه باید کرد؟
البته بعید نمیبینم اگر مقدر باشد و سلسله عمر به چهل رسد، بازهم شرم از تهی دستی گریبان گیرم نباشد. اما ای کاش در آن زمان لااقل در قلب خود بگویم که به وسع خود عمل کردم. والا برای سالک هیچ منزلگاهی مخوف تر از آنجا نیست که بایتسد و بگوید «کسی شدم». درست در همان لحظه که می پنداریم اوضاع خوب است، در معرض بدترین خطریم و آنجا که می پنداریم نجات یافتیم به هلاک نزدیکتریم.
آقاجانم
امروز با خودم فکر میکردم مرد اگر مرد سفر باشد نیاز به آن کوله خیالی و دشت خیالی و خلوت اوهامی ندارد. آنکه در میان هزار هیاهو ، خلوت دارد به جایی رسیده. پس باید به فکر توشه سفری معنوی بود تا انسان را از بطن همین مشاجرهها به حیات رساند. شاید هم ریشه بودن «شجر» و «مشاجره» در همین است که میوه را باید از میان همین آشفتگی شاخهها چید و مردمان در همین آوردگاه مشاجره است که یا شجره طیبه می شوند و یا شجره خبیثه.
جناب ِ مربی ...
گرفتاری در میان مشاجره های دنیا عجیب سخت است. سرگرم اداره دنیا می شویم، معنایمان گم می شود. در نماز هم زبان به خدا مشغول است و قلب به دعوای با مشتری. بخواهیم دو رکعت نماز نیمه شب بخوانیم خواب امان نمیدهد اما برای آماده کردن فعلا محصول و فلان طرح وفلان گزارش تا سپیده سحر مشغولیم! این چه عاشقی است که یک شب عاشقی همسایه خواب را حرام میکند و عمری عاشقی خدا خوابی را پریشان نمیکند!
مولای مان ...
مانند گله ای که چون از چوپان خود دور می شود دندان طمع گرگ را تیزتر می کند، ما چون از شما فاصله میگیریم، شیطانمان بزرگتر می شود و زورش بر ما می چربد. خود این مشغولیتها اگر حتی حرمت نداشته باشد به واسطه غفلتی که حاصل می کند ما را مستعد خطا میکند.
اگر طلبی که بر دنیا داریم مازاد بر رزق است، قلب مرا به رزق موجود راضی فرمایید. و اگر آنچه جهد داریم رزقی است که مبتلا به موانع شده، رفع مانع فرمایید. و هر آنچه که راه میان ما و شما را کوتاه کند روزی فرمایید. آقای ِ من ... حال ِ حوصله ام خوب نیست. دریابید ... نشاطم نیست ... جمعه یکصد و بیست و ششم را به حالی در چهارم اردیبهشت نود و چهار به اتمام می برم که جمعه دوم اردیبهشت را میهمان بهشتم ... قابل فرمایید...