سلام علیکم
آقایی چون شما دلالت دارد به عظمت این راه و صعوبت مسیر. بر درس ساده ، استاده عالی رتبه نمی گمارند. اینکه وجود عظیم الشانی چون جنابتان؛ امام و پیش دار این صراط هستید؛ خود گواه است بر آنکه کار دشوار و راه باریک و مقام رفیع است.
بی خبران هیاهو می کنند که مشتاق زیارتند. با خبران میدانند که زیارت قابلیت می خواهد نه لاف و نعره و ادعا. در مسیر سلوک گاه پیش می آید برای طالب که خطاب می رسد اگر مشتاق زیارتی، بفرما و زیارت کن تا خود تجربه کند که چگونه تاب تشرف و تقرب نمی آورد و نفس در سینه حبس می ماند و رعشه بر وجود مستولی. کار به آنجا می رسد که به عجز و لابه رخصت می خواهد که نزدیکتر نیاید! چه بسا قالب تهی کند و کار از کار بگذرد.
سایر اجداد معصوم و آباء شریفتان نیز اگر در چشم خلایق به حقیقت خود ظهور می کردند چه بسا همین وضعیت پیش می آمد. لذا حقیقت این است که ایشان نیز از مردم زمانه خود غایب بودند. جد اعلی، علی علیه اسلام یک جلوه بر همام نمود و کار همام تمام شد. حتی در یاران و نزدیکان نیز ظهور علی علیه السلام یکسان نیست. یعنی ظهور در برابر سلمان با ظهور در برابر ابوذر یکسان نیست. شاید آن علی که بر سلمان عیان بود اگر بر ابوذر عیان میشد چه بسا جان او تاب نمی آورد.
سابق بر این نیز عرض کردم که بر این باورم؛ تفاوت ما با تفاوت عوام مردم هم عصر با ائمه سابق در این است که ما بر غیبت خود حاضریم و از غیبت خود باخبریم. ایشان بر غیبت خویش نیز غایب بودند و به این تعبیر اقبال با ما یار بوده است که از کال بودن خویش با خبریم.
سید ِ من
آقای ِ من
امثال بنده ادعا زیاد داریم که اگر بودید، اگر می آمدید، اگر جلوه می کردید چنین و چنان میکردیم و هر صبح و شام با شما بودیم و هم لحظه و دقیقه و ثانیه ای را به توجه شما سپری می کردیم. اما این حرفها رسوا می شود اگر پای محک به میان آید. و اما محک چیست؟
اول آنکه توجه امر قلبی است. جنابعالی امروز در هر جلوه ای که باشید؛ توجه هرکس به شما همینی است که همکنون هست. اینطور نیست که کسی از توجه شما تهی باشد و بعد از ظهور به احوال متفاوتی رسد. ظهور نتیجه توجه است نه مقدمه آن.
آن قلبی که خدا بر او امر می کند «حی علی الصلاه» و خریدار نیست؛ امر شما بر قیام را نیز خریدار نیست. چطور می شود با خود صادق باشیم و به این آزمون نیاندشیم که، مایی که در اقامه نماز اول وقت در سایه خانه خودمان و بر روی فرش نرم و جا نماز مخملین کراهت داریم و میل و شتابی بر آن نیافتیم؛ چگونه ممکن است که در ترک خانه و کاشانه و مجاهدت با دشمن به امر مولا شتابان باشیم!؟
و اما عالی ترین محک و دقیق ترین میزان در اتصال قلبی و میزان بهره مندی و تقرب به وجود گرانبار جنابعالی این است که به هرحال یک ثقل کبیری امروز ما فوق شهود ماست و ما از ایشان غایبیم. اما یک ثقل اکبر نیز باقی است که در دسترس ماست. بی تردید میزان توجه حقیقی هر کس به ثقل کبیر، مساوی است با میزان توجه وی به ثقل اکبر. محک انس با جنابعالی، انس با قرآن است. و من در برابر این محک رسوا هستم.
آقاجانم
آقای ِ جانم
هفتمین روز فروردین یکهزار و سیصد و نود و چهار مقارن است با اولین جمعه از سال و سرآغاز جمعه نویسی در سال جدید. چشمی به اوضاع خراب ِ سلوک خویش داریم و چشمی به اوضاع پرآشوب جهان ِ پیرامون. لحظه به لحظه اخبار یمن را دنبال میکنم و آشوب تکریت و یاغی گری های آل سعود. سرزمین کافران شرف دارد به جماعت مسلمان ِ نامسلمان و قشری گر و کج فهم در دین. احدی از اجداد مطهرتان را نامسلمان به شهادت نرساند. عاقبت ِ ما با این طایفه روشن است و زمان آن نامعلوم.
حضرت آقا
توجه به شما یک اثر شگفت انگیز دارد و آن کوتاه دیدن آرزوها و دل نبستن به پیرامون است. اهالی شما مترصد فرمان «برخیز» هستند و هیچ چیز از این دنیا را دودستی نگرفته اند. گویی مهیای آنند که امروز و فردا بگذارند و بیایند. ریشه اهل شما در خاک دنیا عمیق نیست؛ ساده کنده می شوند. گویی بر زین ِ دنیا نیم خیز نشسته اند و آمده پیاده شدن. مرا اهل خود بفرمایید...
ای کاش این سال که به سرانجام رسید بگویم در برابر محک قرآن، عیاری بیش از سال پیش یافته ام. مدد فرمایید که راه موکول به اذن شماست.