| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

اصلا این تنوع در ذات ها، این تفاوت در وسعت ها، این نامشابهی در معماری آفرینش، خودش ماحصل طرح و نقش جناب معمار عزوجل است. یزید، یزید است؛ حسین بن علی حسین بن علی و این دو در تقابل با یکدیگر است که می توانند هستی خویش را ظهور دهند. یزید اگر حسین بن علی را نداشت یزیدی اش جلوه گری نمی کرد و حسین اگر یزید نبود، افشا نمیشد. 


حالا جان ِ دلم

کار ما نیز در همین معماری آفرینش وصف می شود. شما آقایید، آقاییتان را می کنید؛ خواص، خاص پیشه اند و عوام هم عوامی‌شان را می کنند. به خیالشان «امامت» چیزی از قبیل «ریاست»های دنیاییشان است که شروعش شادباش دارد و اتمامش غصه. چون به مقام نایل آیند جشن پیروزی می گیرند و از فردا سفره را پهن کنند، خوب هاشان بخورند و بیاشامند اما اسراف نکنند و بدهاشان، سفره را می بلعند و کاسه و بشقاب را نیز به تاراج برند. حالا در چنین منظری و با چنین سنتی؛ امروز که شهادت پدر عالی مقام شماست می شود جشن تاج گذاری حضرتعالی و جسارت می کنند و تبریک رد و بدل می کنند که آغاز حکومت شماست. طفلک مردمان چه کنند؟ تا دیده اند تاج دیده اند. نوعی به نوع دیگر، سلطانی به سلطان دیگر؛ امامت را هم تاج گذاری می دانند و تبریک گو می شود. 

چه خبر دارند از امامتی که چون به ختم میرسد فریاد بر میدارد که به خدای کعبه رستگار شدم. از امامتی که مژده اش به دخترش آن است که تو زودتر از دیگران خواهی آمد تا تسلی باشد. این چنین امامتی که تسلی و صبر می خواهد نه شادباش و هورا. 


السلام و علیک یا آقا... یا بابا...

دلتان وسیعتر باشد و صدرتان مشروحتر. چه بار سنگینی به دوش مبارکتان است و چه راه بلندی در پیش روی گامهایتان. گاه با خودم قیاس میکنم اگر بار ولایت ِ قهری یک پسربچه چهارساله اینگونه مرا درهم شکسته است؛ ولایت الهی یک امت چه میکند با شما؟ آن هم امتی که همین شعار مشهور «آقابیا»یمان دلالت دارد بر آنکه راز «غیبت» را ندانسته ایم.

اگر بنده ای عقل خود را صیقل فرماید و در آینه آن پرس جو و تماشا کند که واقعا این لفظ «غیبت» و «نامشهودی» به کدام سمت ماجرا بر می گردد؟ «منظور» نادیدنی است یا «ناظر» نابینا است!؟ آنچه باید دیده شود، چیزی کم دارد که دیده نمی شود!؟ یا آنکه باید ببیند چیزی کم دارد که بینا نمی شود!؟ این حضرتعالی هستید که باید به مقام «دیدنی شدن» نائل شوید!؟ یا این امت است که باید به مقام «تماشاگر شدن» نائل آید!؟ مقام شریف جنابعالی آیا چند قدم عقب تر از مقام آباء و اجداد مطهرتان بوده است که آنها بر امت مرئی بودند و شما خیر!؟ این سیر اولیاء معصومین یک مرتبه بر خلاف حرکت تمام موجودات عالم به سیر قهقرایی مبتلا شده!؟ آیا می شود فرض گرفت که عالیجناب ِ ما از فعلیت مبصَر بودن به قوه حرکت فرموده اند!؟ همه جوهرهای آفرینش به سمت کمال سیر دارند الا آقای ما!؟ 

اینها که فی الجمله مغایر عقل است. غیب گویی اسم مستعار غفلت ماست. آقای ِ ما خاتم اولیاء الهی است. پس از بس وجود دارد و از بس کمال دارد، به چشم ناقص دیده نمی شود. در واقع این ماییم که در محضر شما غایبیم. ما پنداشته ایم که ما همه هستیم، اما شما نیستید. این برداشت انسان متوقف در مرتبه ادراک حسی است. در ادراک عقلی حرف متفاوت است. آنجاست که شما هستید و ما همه نیستیم. 

بعد حالا می رسیم به اصل سوال؛ که اساساً امامی که رفته باشد و به مامومین بگوید خودتان بیایید تا به من برسید، امام است!؟ بلد ِ راهی که خودش در مقصد نشسته باشد و به ما بگوید بیایید، به کار رهروان می آید!؟ اصلاً آیا نمی شد که حضرتعالی بجای چهار نایب خاص، چهارهزار نایب خاص، پشت به پشت هم داشته باشید!؟ حکمت این عدم تعریف نایب خاص بیش از چهارنفر چه بوده است!؟ اینکه بعد از قرنها، ما دریابیم که نیازمند نایب خاص هستیم و جبران مافات کنیم؟ به لفظ احدی از نایبان عام را بر گزنیم که در عمل نه تنها نایب خاص، بلکه اخص است؟ چراکه در اختیار و صف و اقتدار و جامعیت نه برابر با نواب خاص جنابعالی که در رتبه خودجنابعالی باشد. حدفاصل ذاتی جنابعالی با نایب به تعریف اخیر «عصمت» باشد و توفیر در اختیارات به حد جهاد اولیه!؟ عصمت کارکردش در همین فتوای جهاد اولیه بود!؟ این حکمت غیبت بوده!؟ و آیا این است مهفوم انتظار؟ اصلا این راهی است که به شما ختم می شود!؟ این چنین تعریفی از انتظار، چه اضطراری به کمال جویی در ما پدید خواهد آورد!؟ کجاست نمود اضطرار به شما در جامعه ما!؟ 

از تمام پرسشهای بالا بگذریم و زبان به دندان بگیریم. همان سوال اول پاسخش ناگزیر این است که میان ما و شما رشته ای ناگسستنی است و فاصله این مامومین تا امام خود آنقدر نیست که اصل «اقتدا» را مخدوش کند. کنه ماجرا همین است که اشاره فرمودید. آیا همین برای نشان دادن «جهت» کفاید ندارد؟


قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ                       بگو من شما را یک موعضه میکنم

أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ                                   برای خدا قیام کنید

مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ                                  دو به دو یا به تنهایی

ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا                                      سپس اندیشه کنید                  

مَا بِصَاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ                         صاحب شما دیوانه نیست (بنده ترجمه میکنم پوشیده نیست)

إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ                            همانا او بیم دهنده ای است برای شما

بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ                       از عذابی که در برابر شماست

 قُلْ مَا سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ       بگو من پاداشی از شما نخواستم و هرچه هست برای شماست

 ۖ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ                    پاداش من فقط بر عهده خداست 

 ۖ وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ             و او بر هر چیز بیننده است

 قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ                 بگو پرودگار من، حق را بر قلوب القا می کند

عَلَّامُ الْغُيُوبِ                                  و آگاه بر غیب هاست


باید برخاست؛ انتظار قائم به قعود حاصل نمی شود و ابتداء قیام هرکس در نفس خویش است. باید به باور نشست که صاحب ما بر ما پنهان نیست. خدا حق را به قلب ها القا خواهد نمود. 


لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیستم دی ۱۳۹۲ساعت 23:13 |