| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

این روزها وقتی میگویم شیطان نمیدانم باید دقیقا رویم را کدام سو بچرخانم؟ شیطان آنی است که از من بیرون است؟ یا شیطان آنی است که در من وسوسه یاس می خواند؟ یا شیطان هم آن و هم این است؟ هرآنچه هست، هست ... پس دانستن از دام های او، شرط عقل است.
یکی دوتا نیست مکرها و حیلة های این جناب شیطان. او در آغاز راه، ضربه ها را کاری تر و ناخواندنی تر می زند چرا که می داند اگر طریق طی شود و آدمیزاد چند گام را جلوتر نهد، گرفتنش و بردام بردنش سخت تر خواهد شد. از نخستین دامهای او این است که در ذهن سالک توقع جواب تلقین می کند.
دو رکعت نماز که نماز می شود. توبه ای که مستقر می شود. حرام و خطایی که ترک می شود. ذکر و ورد و خلوتی که حاصل می شود، در گوش ما نوحه سرایی هایش را شروع می کند که آفرین بنده خدا... آنچه شرط عبودیت بود به جا آوردی، حال بنشین و پاسخ خدا را تماشا کن.
بی نوا سالک فریب خورده نیز از آن پس گوش به سکوت تیز می کند و چشم به آسمان میدوزد و دستهای تهی اش را نگاه می کند و بعد سر به شکایت می گذارد که «چندان که زدم لاف کرامات و مقامات | هیچم خبر از هـیـچ مـقـامی نفرستاد» و رفته رفته قلب سالک مستعد می شود برای پایانی ترین ضربه شیطان در هر جنگ و آن «یاس» است تا رهپوی نوپا را دلسرد از همان ابتدای راه باز گرداند.
تقلب شیطان در این مکر همانست که به سالک القا می کند که تو «اول» هستی و آنکه جواب میدهد رب توست. بی خبر از اینکه «هوالاول». آغازها با اوست. آنکه گام نخست بر توبه را برداشت اوست که بسیار توبه کننده است! آن نماز، آن ذکر، آن ورد، آن خلوت، آن رقت، همه و همه پاسخهای ما به اوست. سالک به خطا رفته است اگر بجای زبان چرخاندن به لبیک، گوش تیز کند به جواب. تمام سلامهای ما در این عالم برحسب ظاهر سلام است در باطن «علیک».
ما که با خدای خود چنین گم راه می رویم با بنده اش عجب نیست اگر چنین کنیم آقاجان... به خیالمان این ماییم که چند صباحی به سلام سپری کرده ایم و در دلمان چشم انتظار علیک از شماییم. بی خبر که ما تنها از عهده علیک گویی به چند سلام مختصر برآمده ایم و چه بسیار دعوت های شما که از جانب ما بی جواب مانده است...
علیک السلام آقاجان...
لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیستم بهمن ۱۳۹۱ساعت 0:30