مولای من سلام ...
کلمه را که برای معرکهگیری کوله نکردهام تا بهانه باشد برای فراخواندن خلق به خود. اگر بنا به دعوت دیگران به خویشتن باشد که چه مرزی است میان من و طاغوت یا طواغیت! کلمه در طلب کمال است و اگر جز این باشد به چه کار آید جز تزیین جهالت و تطهیر غفلت. اینگونه است که در پی هر خبر که میشنوم خروشی در من آغاز میشود برای گفتن و کوفتن اما بعد به زحمت زخمِ افتاده بر ذهنم را مرهم میکنم که هیس!کلمه را که برای معرکهگیری کوله نکردهام تا ...
آقایِ من
تکلیف را چگونه کشف کنیم آنگاه که در هرچه انتخاب کنیم، الگویی در اجداد طاهرین هست. بفرمایید قیام در برابر ظلم، اقتداست به جد شهید. بفرمایید ولیعهدی ظالم! اقتداست به سلطانِ رضا. بفرمایید سر به تعلیم و تعلم بردن، اقتداست به حضرات باقر و صادق. بفرمایید مصالحه کردن، اقتداست به مقتدای حلم و حُسن، جناب حسن. بفرمایید صبر بر حبس و تنگنا نیز چنین است و اگر امر بفرمایید که در عهد من، اصل بر غیبت است تا فرمان ظهور رسد که اقتداست به جنابتان و از کجا دریابیم که در انتخاب میان این راهها، صراط المستقیمِ ما کدامست که صراط مستقیم یکی نبوده و یکی نخواهد ماند.
جناب جان
جمعه پانصد و چهل و دوم – نخستین جمعه از آذرماه سال یک – به پایان رسید. غمها و شادیها، عیارسنج عقول ماست. ما به فراخور عقلمان شادی و غم را تجربه میکنیم. و اما در سرّ آنکه میفرماید «او» میخنداند و او میگریاند، چنان یافتهام که «او» افشاگر باطن است. امر از اوست اما فاعل خندیدن و گریستن ما هستیم. او چنان مهیا میسازد که ما باطن خود را ظاهر کنیم. مانند این روزها که آدمیان غم و شادیشان را به دست گرفتهاند و میتوانیم باطنهای ظاهر شده را ببینیم. قیامت نه فقط یک «نقطه» که یک حرکت و مسیر است.
هفتهها میگذرد و این سفر دشوار و دشوارتر میشود. چه بودیم و چه شد ... چه هستیم و چه خواهد شد. آیا ما در عهدِ غیبتِ خداوندیم؟ چگونه است که در کتاب آسمانی، خداوند هربار حضور خود را به خرق عادت و اجابت و عقوبت اهل جنایت اثبات کرده و انبوهی از آدمیان در باور به این معجزات، ایمان آوردهاند و حالا از ایشان انتظار داشته باشیم که پرستنده خدایی باشند که آسوده به تماشای جنایات کسانی نشسته است که از قضا خود را سفیران ربالعالمین میدانند!؟ عقل اگر عقل باشد نباید اشکال کند که اگر قرار است خدایی فراتر از دوپارگی و تفکیک خالقمخلوقی را پرستید پس چرا هنگام معرفی، استدلال چنان مبتدی است؟ و اگر بگوییم آن استدلالها برای انسان مبتدی بوده است و حال انسان به کمال نسبی رسیده نباید پرسید که چطور در استدلال آنها را مبتدی میدانیم اما در تبعیت از احکام، باید باور کنیم که علیالدوام حکم همان است که بود؟ در اطاعت مبتدی و نامبتدی هم مشق باشند اما در هدایت قایل به تفکیک باشیم؟
حضرت انیس
انسان عمیق، بسندهگر به آیین اسلاف نیست. مرا به آیین آیندگان آشنا فرمایید. به حولالله وارد میشوم در هفته پانصد و چهل و سوم