| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام

جمعه پانصد و هفدهم. سوم ذی‌القعده و سیزدهم خرداد سال یک

عزم زندگی، قصد عالیه و کلی است مانند آن کس که قصد قله دارد. اما قدم برداشتن در مسیر قصدهای میانی آغاز می‌شود تا مرحله به مرحله صعود به قله امکان پذیر باشد. به مانند ایستگاه‌هایی که در مسیر صعود به کوه تجربه کرده‌ایم. سربالایی را باید چنان رفت که بتوان به قدمت یک عمر ادامه داد. آنکس که تند می‌رود، مسافر نیمه‌راه است. گاه جاهایی اتراق می‌کنیم و نفس تازه می‌شود در این جان‌پناه اما غرض بیتوته کردن نیست و باید توشه جمع کرد.

آقاجانم

اینها آداب سفر است و به همین مثال که در مورد کوه عرض شد گویی در سلوک و زندگی نیز چنین است. پس یک عزم کلان داریم که غایت را نظر می‌کند و صدها عزمک در میان داریم که ایستگاه به ایستگاه طی می‌شود تا عزم غایی محقق شود. عجب که در این دو هفته از چند شخص نامرتبط به هم پیشنهادی را در خصوص قلمرو کاری شنیده‌ام و از انجا که بر این باورم هستی به زبان طبیعت و انسان با ما سخن می‌گوید از این تقارن به سادگی نگذشتم.

انجام آنچه که می‌گویند نیاز دارد که تا پایان سال (قریب به ده ماه) همّ کافی صرف کنم تا این موضوع آغاز شود و به سرانجام برسد. اگر اشاره را درست فهم کرده‌ام و باید چنین شود، همت خود را به نگاه شما می‌سپارم که همین جمعه نویسی گواه است در آنچه شما نظر کنید عزم تام حاصل می‌شود چنانچه بیش پانصد هفته این کاروان راهی است و در هرچه به خودم موکول می‌شود لرزان و افتانم. خودم را به شما می‌سپارم و دوستت دارم

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه سیزدهم خرداد ۱۴۰۱ساعت 22:13 |