مولای من سلام ...
جمعه چهارصد و سیزدهم، اولین جمعه از ماه ربیع الاول و نخستین جمعه از ماه آبان است و اینهمه نخستین میتواند دست به دست دهد برای آغاز که انسان اگر فضیلتی دارد به آن است که همواره میتواند در مقام آغازیدن باشد.
هفتههای متمادی است که رنج بر رنج و محنت بر محنت و بیماری بری بیماری مینشنیند برای مردمان دیار ما. گویی باز نوای جناب موسی در آسمان میپیچد که «أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا» آیا ما را به سبب فعل سفیهانی که میان ما هستند، هلاک میکنی؟ ما مردمان که در فهم مصالح ابتدایی خود چنین عاجزیم، چگونه میتوانیم مدعی مقام عالی انتظار اباصالح باشیم؟
آقاجان
قرنها گذشته است از روزگار بعثت نبی. سخن از مردمانی است که داعیه فضل و تمدن و قدمت و مکنت ایشان بلند است. صحبت از تمدن چندهزارساله و فرهنگ کهن است. امروز که ما با اینهمه ادعا چنین هستیم، بیشتر قدردانم بر زحمت حضرت خاتم و اوصیای ایشان. چه کشیدهاند تا این دین استقرار یافته. چه کشیدهاند تا شوق به تعالی جان بگیرد.
حضرت امان
هیچ برهانی برای فردا نمیتوان اقامه کرد مگر حسب استقرا. مگر بر این مبنا که بگوییم چون سابق بر این کراراً چنین شده پس به احتمال قریب به یقین در آینده نیز تکرار خواهد شد. چون هرروز خورشید برآمده پس بنابراین، فردا نیز طلوع در انتظار ماست و همین هم برهان قاطع نیست بلکه استقراء است. پس اقامه برهان بر قیام جنابعالی ناشدنی است چرا که استقرایی بر آن دلالت ندارد. تا امروز فهمم به اینجا آمده که اگر نقل و ایمان بر غیب را از میان برداریم، نمیتوان قیام قائم را از مستقلات عقلی دانست. این را نه به قصد تشکیک بلکه به قصد اعتراف بر عجز عقل عرض میدارم تا باز هم مقرّ باشم که شما را چون غیبی ماورای خرد، دوست دارم.
یا راه
بعثت تدریجی الحصول است شاید. نشانهاش آنکه رب العالمین خلایق را به سمت برگزیدگان خود سوق میدهد و این برایشان آغاز امتحانی بزرگ است. آنگاه است که کجرویشان به عدد تابعین تکثیر میشود و متقابلا خیرشان به تعداد تابعین افزوده. دستی که بر دامن شما نباشد، کج میرود. پناهنده جنابتانم یا ارباب