| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

350

مولای من سلام ...

سیاهی، قلم به دست گرفته است تا سیصد و پنجاهمین سیاهه‌اش را تقدیم کند. می‌دانم که یار قائم شدن ممکن نیست مگر برای اهل قیام و اهل قیام را هزارقیام اگر مستحب باشد، یک قیام واجب خواهد بود و آن قیام در برابر خود است. در این قیام، یا کشته می‌شویم، یا کاشته!

کشته آن کسی است که مغلوب ِ من ِخود مانده و همچنان با ذکر منم منم راهی حرم است که زهی خیال باطل که در محضر او، «من» نامحرم است. یا بر من ِخود غالب می‌شود یعنی چون جنازه در دست غسال، بی اراده است در دست رب متعال که در این صورت کاشته می‌شود

آخ آقا ...

کدام کشاورزی است که کاشته در زمین خود را برداشته نسازد. می‌دانم اگر از این گذرگاه عبور حاصل شود ما را بر می‌دارید به اذن الله. کاش راه پیمودن به اندازه از راه گفتن ساده بود. سالهاست که کلمات بزک شده را پشت سر هم صف شده تقدیم حضورتان میکنم. خلق اگر نمی‌دانند به لطف ستارالعیوب است اما خودم که خبر دارم انباشت ِ هیاهو و غفلت و انانیتم.

حضرت راه

نمیدانم کدام سو، شمایید!

از تمنای خلق گذشتن، ذهنم را آرام و بی صدا می‌کند اما دهها نفر را بی من! از دستم بر می‌آید که گره از کار کسی باز کنم اما مشغول گره که می‌شوم خودم را کثرت فرا می‌گیرد. شانه اگر بالا اندازم و بی خیال بگذرم هم که یعنی رکاب شما را خالی کرده ایم. باور دارم در این عصر، هرکس که باری از دوش بنده ای بر میدارد، در رکاب شماست. مگر نه اینکه شما دستگیر خلق خدایید؟ پس هرکه دستگیر خلق خداست، دستش در دستان ِ شماست

ختم کلام در هجدهم مرداد نود و هشت همین است:

آقای ِ من

سیاهی، غلط کرد که لنگ می‌آید. اما کریمانه منتظر بمانید ... می‌آید!

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه هجدهم مرداد ۱۳۹۸ساعت 23:51 |