مولای من سلام
هفتم تیرماه نود و هشت است و جمعه سی صد و چهل و چهارم. تیرماه سال گذشته بود که سفری متفاوت را تجربه کردم و اینبار نیز سفری متفاوتتر در همین ماه روزی شد. آنچنان نامترقبه و پیش بینی نشده که گویی به ضرب حادثه خود را در ظرف چند ساعت در دیاری غریب یافتم. و عجب موهبتی است سفر.
سفر از آن جهت که ما را از عادتهایمان جدا میکند، زمینه تربیت است. خرق عادت، گوهری است که ما را از آنچه هستیم رها میسازد تا فرصت آنچه باید باشیم را دریابیم. مواجهه مستمر با مکانها، آدمها، موقعیتها، رفتارهای ثابت ما را منجمد میکند و به محض آنکه از این ریتم یکنواخت خارج میشویم است که سلسله ای از داشته ها و نداشته های خود را مقابل چشمانمان مجسم مییابیم.
آقاجان
این حجم از سوءمدیریت، کاهلی، سستی، بدتدبیری و بیتدبیری، اتلاف منابع، بیتعهد بودن نسبت به نسلهای آینده، بلعیدن امکانات بجای بهره مندی از آن، تکرار خطاها، تعصب بر خود، پرهیز از عذرخواهی و امتناع در اقرار به اشتباه و جمود در دست کشیدن از آنچه میپنداریم صحیح است و دلهره از تجربه آنچه که دیگران تجربه کرده بعلاوه حجم وسیعی از منفعت طلبی و شخصیخواری از منابع عمومی در یک کشور عجیب است. منکر داشتهها و نقاط روشن نیستم اما سیاهیها چنان غلبه دارد که گاهی آرزو میکنم کاش کشور اجنبی معروف بود به بلاد امام زمان! و سفر فرصت مقایسه میدهد و این قیاس گاه خون به دل ما خواهد کرد
آقای ِمن
هجرت، طریقت ولیسازی است. هجرت ظاهری مقدمه بر هجرت باطنی است و انسان برخلاف حیوانات که محض ارتزاق جسمانی کوچ میکنند، تنها موجودی است که میتواند برای ارتزاق علمی و معنوی کوچ کند. حتی دیگران را باید در گذر ِ هجرت و کوچ شناخت. آدمیان در لحظه ناامنی خودشان را افشا میکنند و هجرت، مجال مواجهه با ناامنی است
حضرت پناه
مرا از گزند خود، از گزند غیر و از گزند آنها که میگزند و از آنها گریزی نیست در پناه گیرید و امان دهید
ند بع انضمام حجم قابل توجهی از فساد و انتفاع شخصی از منابع عمومی