| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

سید ِمن ... آقای ِمن ... جان ِمن

سلام ...

مشق دویست و نود و چهارم مقارن است با تهران ِتفتیده با حرارت بیست و دوم تیرماه نود و هفت و با حرارت ِقلب ِمن. آقا نمیشود که نشود... من به شما امیدوارم. من به تربیت ِشما، دلگرمم. سرانجام ِاین عطش، آب است. بارش خدا کاستی ندارد، این حوض ِسوراخ ِماست که هرچه میبارد را نگاه نمیدارد.

آقاجانم

اگر هرچه نازل شده بود، مانده بود، اکنون فراغی باقی نمی ماند. میگویند کشاورز از آن زمان به دانش زرع آگاه است که علم به آفت داشته باشد. اگر آنچه روییده، بماند سود محرز است. خسران انسان از آفتهاست. راه آن است که با خودم خلوتی کنم و آفت هایم را بشمارم. چه میشود که از دست می رود؟

حضرت ِجان

مشغولیت ِبه امر سبک، انسان را از برداشتن بار سنگین غافل میکند و غفلت آفت است. راه پیمودن سخت است و نشستن ساده، پیمودن همت میخواهد و نقص در همت، آفت است. از معاشرت برگ با آفت، چه حاصل میشود؟ معاشرت با انسان‌های مانوس به آفت، آفت است. بدتر از همه، احساس شدن و به انجام رسیدن، آدمی را از پیمودن باز میدارد و توقف آفت است.

جناب ِصاحب

تدبیر ما، تدبیر پس از آفت است. من در بهترین حال، بر آنچه مرا باز داشته آگاه هستم و اگر دست به دست شما سپرده شود سود است. شما پیش از افتادن نهیب میزنید. از آفت نوشتنهای من، خاطرهء شخص افتاده به چاه است که از ای‌کاش هایش میگوید. و بازهم ای کاش که هرخطا تنها یکبار بود. ما در تکرار خطا سوخته‌ایم، یا حضرت مرهم، ادرکنی

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و دوم تیر ۱۳۹۷ساعت 18:13 |