| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام

گویی غم تنور آدم است. غم است که اولاد آدم را از حیوان و نبات و جماد جدا میکند. بیجا نیست اگر بگویند فصل انسان با سایر حیوانات آن است که او «حیوان ِملول» است و هیچ گونه دیگری از حیوانات مبتلا به ملال نمیشود. ملال است که ما را از وضع موجود بیزار و مشمئز میسازد. ملال است که آدمی را به آنچه جز هست، سوق میدهد. در عجبم که چگونه سعی بر آن دارند که ملال را کتمان کنند و می پندارند حیات بی ملال، کمال است. حاشا و کلا ... ملال را باید پیمود و باید از آن بالا رفت.

حضرت آقاجانم

جمعه دویست و هفتاد و یکم رسیده است و باز هم چون از غروب میگذرد، دلم تفتیده میشود. سیزدهم بهمن ماه یکهزار و سیصد و نود و شش و هفته ای که آسمان دامنی تکاند و تهران در برف غرق شد. پسرک آدم برفی‌اش را ساخت و بعد هم ماتم گرفت که چرا آب میشود.

حکایت ما نیز حکایت کودکی است که عمرش را صرف ساخت آدم برفی میکند و بعد هم در غصه آب شدنش میسوزد. حقیقت این است که دنیا آب شدنی است. همه دنیا همین برف است فقط دمای ذوب متفاوت خواهد بود و جهنم سرانجام کسی است که هنوز دنیایش آب نشده و آنگاه در حرارتی قرار خواهد گرفت تا از همه تعلقاتش بگذرد. جان ِمن، مرا به اختیار از تعلقاتم عبور دهید تا غم آب شدن ِآب شدنی های زندگی را نخورم

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه سیزدهم بهمن ۱۳۹۶ساعت 0:9 |