| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

جمعه دویست و شصت و هفتم مصادف با پانزده دی ماه یکهزار و سیصد و نود و شش است و نخستین ماه زمستان نیز به نیمه رسید. شتاب عمر آنچنان است که تا میخواهی بگویی «رسید» باید بنویسیم «گذشت». افسوس که چون زندانی در نفس خویش باقی مانده ایم و تنها لغات زیبا را بر هم میچینیم و به دیوار خط میکشیم که جمعه ای دیگر نیز گذشت.

حضرت آقاجان

این هفته در مورد مرگ میخواندم و به راستی هیچ چیز به اندازه مرگ به زندگی معنا نمی بخشد. اگر نبود مرگ، تمام لذایذ زندگی به ملالی تکراری و بی طعم بدل میشد. مرگ آن نعمت رحمانی است که بر عام و خاص ارزانی گردیده. مرگ، آگاهی بخش است. یعنی کسانی که به حادثه‌ای مرگ را در برابر خود مجسم دیده‌اند، زندگی متفاوتی دارند با آنان که مرگ را از خود دور می پندارند و شاید به سبب همین وضعیت است که عبور از مرگ آدم را به یقین می رساند.

آقای ِ من

ما در پی آرامش می دویم و او فرموده است که آن را در دنیا قرار نداده‌ام. چه کنیم؟ وقتی میگوید نیست، یعنی نیست. پس ابناء بشر در ناآرامی دنیا یکسان هستند اما تمایز ایشان در پس از مرگ است. جماعتی که باور داشته اند آرامشی را باید کاشت تا آن سوی پرچین مرگ درو کرد، سرانجام به آرامش خواهند رسید و جماعتی که نکاشته اند، در ناآرامی خواهند ماند. و آرامش یعنی از خود گذشتن. و آن پل صراط که از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است همین «خود» میتواند باشد. از صراط گذشتن یعنی از خود گذشتن. ما را از خودمان عبور فرمایید که در خودمان چیزی جز ناآرامی نیست.

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه پانزدهم دی ۱۳۹۶ساعت 1:39 |