| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام

گاه احساس میکنم ما که به خدایی نارس ایمان آورده ایم نظیر بچه ای لوس و ناتوان هستیم که به اتکا پدر، در تربیت خود غفلت داشته ایم و دلمان قرص بوده که در کارزار، اویی هست که جور ناتمامی ما را خواهد کشید. هرجا هم که سخن از عظمت ائمه و بزرگانمان شده، ایشان را به دخیلی می شناختیم که می تواند گره از کار ما بگشاید و این گره گشایی یعنی اجابت تام

اما آنان که به هر سبب این باور را نداشته اند، یا روی آرامش نخواهند دید، یا اگر آرامشی بیابند به خودشان متکی است. ما «خودمان» را فراموش کرده ایم و همه چیز حواله شده است به تقدیر و جبر. اری جبر آنچنان ما را احاطه کرده است که اتمسفر، زمین را احاطه کرده. اما آیا همه رنج ما از جبر است؟

حضرت جان

چه بسیار مصائب و سختی هایی که برما تحمیل می شود فقط بخاطر آنکه در گفتن یک «نه» تعلل کرده ایم. آیا حساب «نه»های نگفته ما نیز با خداست؟ آیا مسئولیت قبول‌های نابجا هم با اوست؟ وقتی با خودم به انصاف می نشینم، درمیابم که آنچه از نخواستنی ها و رنج ها که ماحصل انتخاب من بوده، بسیار بیش از آن رنج هایی است که ناخواسته و از سر تقدیر به آن ابتلا یافته ام. مولاجان، ما را از ما در امان بدارید.

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه سوم شهریور ۱۳۹۶ساعت 2:8 |