مولای من سلام
ماه مبارک به غایت نزدیک میشود و این جمعه آخرین جمعه از رمضان مقارن با دوم تیرماه یکهزار و سیصد و نود و شش است و دویست و سی و نهمین هفته را قلمی میکنم. هربار با خودم می اندیشم که چگونه بود اهل سقیفه بعد از دو دهه مصاحبت با پیامبر در فهم راه از بیراه خطا رفتند. و اگر بعد از بیست و چند سال به پناه مولاعلی درآمدند چرا بعد از او به خطا رفتند و فرزند ارشد او را غریب گذاردند و اگر با مولاحسن به انصاف پیش نرفتند چطور تنبهی حاصل نشد و چنان رسوایی عظیمی به جریده عالم ثبت گردید در جفا بر جدشهید حسین بن علی.
آقاجان ِ من ، جان ِ من ...
این ننگ ادامه یافت آنچنان که تمام اولاد معصوم حسین بن علی به همین سرنوشت دچار گردیدند. یعنی این خیل مسلمان ِ نماز خوان ِ کعبه پرست هیچگاه درنگ نکردند در این رخداد عظیم که جرم مشترک تمام ائمه علیهم السلام، یکی بود و آن بغی در برابر حاکم اسلامی و خروج از اسلام! و همه ایشان را مسلمان نمازخوان کشت نه یهودی و نصرانی و کافر و زندیق. هیچ امامی کشته نشده است مگر به دست مسلمان. هیچ امامی کشته نشده است مگر به جرم بی اسلامی و خروج در برابر حکومت اسلام
حضرت راهبر ...
اگر کار بر همین مسیر پیش رفته باشد، ما بیهوده میپنداریم که در دشمنشناسی باید دوربینهایمان را به سوی آمریکا و اسرائیل بگیریم. ما از سر خامی به خانه همسایه چشم دوخته ایم. «شکایت از که کنم؟ خانگی است غمازم» و رسم تربیت آن است که اولاً هرکه خود را مصون از خطا نبیند. آقا ما در نفس خود غره شده ایم که طلب در حد اولیا داریم. شما بفرمایید ما چه کنیم که در وقت ِ موعود در برابرتان قیام نکنیم! بله آقا ... دشمنان ِ شما در میان همین طایفه آقابیا آقابیا هستند. جهل به وقت ِ کارزار ، کارها میکند. این دعای نیکان عالم است که سرباز شما بودن را طلب میکنند، بفرمایید ما چه کنیم که به ننگ دشمنی با شما مبتلا نشویم.
یاسیدی ...
حربن ریاحی رستگاری را مدیون یک لحظه تردید است. من از این طایفه ای که در ایمان خود به تردید نرسیدهاند میترسم. اینان اگر در مسیر حیات به کاروان حسین بن علی برسند، حسینی می شوند و اگر به کاروان یزید برسند، یزدی! اگر در کاروان جدشهید باشند، خدا میداند شمع اگر خاموش شود بمانند یا خیر و چون در کاروان یزید باشند، خدا داند به نعمت تردیدی از جنس حر نائل خواهند آمد یا خیر ... ما را به نجات هدایت فرمایید