مولای من سلام
جمعه پانصد و دهم است. مقارن با بیست و ششم فروردین سال یک.
قدمهای بزرگی در پیش دارم اما بدون اتکا به حمایتی پدرانه این قدمها ناممکن است. به قصد کسب تکلیف عزم خراسان دارم اگر عافیت و تقدیر موافق افتد و اذن آید، این سفر افطار بیست و شش ماه قرنطینه است. آرزو داشتم تولد چهل سالگی در آن صحن باشم اما تقدیر به خانهمانی بود و وعده به ولادت چهل و یکم افتاد.
آرزوی، زیارت است.
و نه تماشای در و دیوار صحن که البته همان هم توفیق است
دستم به دامانت، تهی دستانه میروم اما با آرزوی بلند و میلی گشوده.
لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در جمعه بیست و ششم فروردین ۱۴۰۱ساعت 2:42
|