| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام

جمعه دوم بهمن ماه سال صفر است و چهارصد و نود و نه جمعه است که مشق میکنم و هفته پیش رو می‌شود سرآغاز نیم‌هزارمین هفته. تصور نمیکردم که راه صیقل‌ دادن و تطهیر جان چنین پرپیچ و دشوار باشد. همان آغازها بود که فکر میکردم به پایان رسیده‌ام و به قول حافظ «ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد» و الحق که برای آدم شدن، عمری دگر بباید.

آقای من

بذر شر را خودمان می‌کاریم و افسوس که وقتی بذر است چنان ریز و بی‌مقدار است که در دیده نمی‌اید. اما آنگاه که درخت تنومندی شد که دیگر زور تبر هم به آن نمی‌رسید، فغان می‌کنیم که این مصیبت را چه کسی در میان بستان ما کاشته است. بی‌خبر که این همان بذر ناچیزی بود که ریگ پنداشتیم و گوشه‌ای انداختیم. بی‌دقتی‌های سالهای قبل، مراقبه را در گردنه صعب العبور امروز، دشوار کرده است.

میدانم که دشواری راه را به خامی خویش دشوارتر کرده‌ام و در گرفتاری هم‌صحبت ناجنس و خیال پریشان وامانده‌ام اما مشکل از من است و درمان از شما. من در مشکل آفرینی خویش به غایت خوب عمل کردم و امید آنکه جنابتان هم در مشکل‌گشایی اعجاز فرمایید که من از گشودن گره‌هایی که خودم انداخته‌ام، عاجزم

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه هشتم بهمن ۱۴۰۰ساعت 23:16 |