مولای من سلام
غیبت آمد تا مردم حضور در محضر امام را تماشای هیکل و اندام ندانند. العجب همچنان بعض ما تشرف را به ملاقات ظاهری تنزل میدهند. حال آنکه دوره، دوره تشرف باطنی است. دیگر قصه آنطور نیست که کسی بگوید جایی مردی را در لباسی دیدم و ناگهان از دیده پنهان شد. منکر توفیقات و تشرفات نیستم که اصلاً وصف خورشید به شب پره اعمی نرسد. من چه دانم چه کسی به چه نائل آمده اما غرض آن است که عصر، عصر ِتوجه علیالدوام است. یعنی چنان ظهوری که جز چشم جز جنابتان نبیند.
آقای من
ذهن علیل در درک رب جلیل همواره شخص میبیند. کسی است که دور است پس قاصد فرستاده و آن قاصد شمایید و اجداد شریفتان پس میشود سه پاره یکی او که رب است و یکی من که عبدم و یکی شما که وساطت دارید و خلاصه از این تقطیع توحید حاصل نمیشود.
جمعه چهارصد و نود و پنجم مقارن با دهمین روز از دهمین ماه سال صفر به ختم رسید. احوالات دوستان و نزدیکان شما را میخوانم امیدم به خویش فرو میریزد. این سیاهی کجا و انوار منتهی به شما کجا. امیدم به همین نا امیدی بر خویشتن است.