| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

 

مولای من سلام

جمعه، دهم آذرماه سال یکهزار و سیصد و نود و یک آغاز سفر است و با این حساب، امروز که چهارصد و نود و یکمین جمعه است مقارن با دوازدهم آذرماه سال یکهزار و چهارصد، نهمین سال هم به سرآمد. به این قرار، حال اولین کلمات از دهمین سال مشق هفتگی را به هفته چهارصد و نود و یکم خدمتتان تقدیم میکنم.

حضرت جان

چکیده تمام آنچه سپری شد آن است که هیچ بودم و ناآگاه بر ناچیزی و هیچی خود و اکنون هیچم اما آگاه بر هیچی خود. تهی دستانه با اکتفا به پاره‌ای عدد و رقم که فلان قدر سال گذشت و فلان قدر کلمه به کاغذ آمد و همین. همواره اغراق در کمیت، برای جبران کاستی در کیفیت است.

آقای من

راه از آنجا کج شد که «می‌اندیشم پس هستم» به آنجا رسید که «هستی باید چنان باشد که من می‌اندیشم» و از نزاع میان آنچه هست و آنچه من میخواهم باشد، هزاران درد زاییده شد. حال انگار از دو سو کشیده می‌شوم. یک سو فهمی است از هستی که مدعی است این رشته به هیچ بند است و آدمی، مصنوع اراده خویش است. یک سوی دگر فهمی است که می‌گوید اگر مصنوع اراده خویشیم چرا هرچه میل می‌کنیم نمی‌شویم؟ چرا هرکه دلش میخواهد دانشمند نمی‌شود؟ چرا حتی هرکسی دلش نمیخواهد که دانشمند شود؟

یا امان

خلاصه اینکه این جنونی که ختم آمده است به یک دهد نوشتن یکسویه، اراده من نیست. کسی رشته را کشیده و خدا داند عاقبت این کشش به کدامین مقصد ختم می‌شود. چه بهتر بجای آنکه من ترسیم کنم که میخواهم چنین بشود و بعد غمدار باشم از اینکه چنان نشد، با شوق کشف راهی باشم و تماشا کنم آنچه را که خواهد شد و نمی‌دانم و این چنین آغاز سال دهم را جشن میگیرم.

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه دوازدهم آذر ۱۴۰۰ساعت 23:57 |