مولای من سلام
آخرین جمعه ماه صفر مقارن است با چهارصد و دوازدهمین منزل. هفتهای که سپری شد، در هنر اندیشیدم. به گمانم در هنر چیزی است که نه در علم، نه در حکمت یافت نخواهد شد. هنر نسبت مستقیمی است میان انسان و وجود. گویی بازتابی است از حقیقتی بزرگ در ادراک آدم
آقاجانم
هرچه پیشتر میروم انضباط تفکر برایم سخت تر میشود. انگار مقولههای بیشتری برای اندیشیدن یافت میشود و تمرکز بر یک موضوع یا رعایت یک خط سیر دشوارتر میشود. قریب به نه ماه قرنطینه، حوصلهام را تنگ کرده. رغبتم به معاشرت روزبه روز کمتر میشود. سعی میکنم تا حد ممکن از اخبار دور باشم اما زبانههای آتش این دوزخ ِساخته شده به دست بنیآدم فرار ناپذیر است.
حضرت ِامان
امروز رحلت نبی خاتم و شهادت مولای ِصبر و سکوت جناب حسن بن علی است. در حدیثی از حضرت رسول خواندم که فرمود نزدیکترین شما به من، خوش عهد و خوش خلق و راستگوترین شماست. ترسم که بامداد قیامت بدمد و ببینیم نزدیکتر از طایفه مسلمین، دیگران به آستان نبی ایستادهاند. ما عجیب د عُجب برگزیده بودن خویش خفتهایم! عجیب دین را به سخره گرفتهایم. گویی باورمان آمده که به صرف تولد در سرزمینی که پیشینیان ما در آن ایمان را به ارث باقی گذاشتند، ما برگزیدگان عالمیم. این باوری است که تمام طوایف مبتلا به بلا و قهر رب داشتهاند. همه یقین داشتند که برگزیدگان پروردگارند.
مولای من
ما طایفهای مناسک پرستیم که ایمان را نشناختهایم. قیام و قعود را بیش از غور و تفکر عبادت میپنداریم. رشته تسبیحمان از رشته محبتمان بلندتر است. والا در این شاخصهای منقول از نبی – یعنی صدق و عهد و خلق – باید پیشقراول میبودیم. این جامعه عبوس و منزوی خویش حق پندار که مدعی سروری بر همه اهل جهان شده، داغدار از وهم برگزیده بودن است. ما را به عافیت بیدار فرمایید تا از این دیرتر نشده که به قدر نامقدار خود، بر کاستی خویشتن معترفم