| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام ...

از خودم می‌پرسم اگر شیطان آن تمرد نخستین را نمی‌کرد، احوال خلقت چگونه بود؟ اگر نه زاد و ولد بود، نه هبوط و نزول و صعود و سلوک؛ پس نه نبی و ولی و پیامبری لازم بود و نه کتاب و وحی و الهام. نه قیامتی بود که همانجا که آدم بود، قیامتش بود و نه اهل دوزخی بود که آتشی برپا باشد. گویی از ازل در اندیشه پروردگار حضور شیطان و تمردش مستتر بوده. به زبان عامیانه‌ و در تناسب فهم خودم، انگار از ابتدا خدا روی نافرمانی شیطان حساب می‌کرده.

آقای ِمن

فرض کنیم شیطان بر سر دوراهی مانده است که آیا باید سجده کند یا نه. در این کشمکش نیز تصمیم به سجده میگیرد و تمام جاده خلقت به سوی دیگری منحرف میشود. به آن سو که انسان همچون فرشتگان اگرچه کل اسماء الهی را میداند اما نمیتواند تجلی همه اسامی باشد. خلاصه همه چیز به سویی پیش برود که نقشه خطا نگیرد و انسان در همان نقطه که هست ابدی بماند، آیا این عدم تمرد، خودش تمرد بزرگتری نیست؟ مثل اینکه یک مربی به بازیکن در زمین امر کند که توپ را به خارج زمین بزن و او نزند، ظاهر این است که توپ به اوت نرفته اما آیا این به اوت نرفتن، تمرد بزرگتری نیست؟

جناب ِجان

اگر تمرد، عبادت و طاعت شیطان باشد، آنجاست که می‌توان این نافرمانی را نیز تمکین ابلیس دانست. اگر شیطان دعوت کننده دیگران به گمراهی است، دعوت کننده شیطان به گمراهی می‌تواند راه‌آفرین باشد. چه بسا در این نگاه آیه « قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي» نه به منزله ترک ادب شیطان بلکه اقرار به توحید افعالی پروردگار باشد

حضرت پناه

غرض این است که هرکس عبادتی فراخورخود دارد و چه بسا عبادت شیطان، ضلالت ما باشد. اصناف اولیای الهی همین یک صورت نیست که هرچه در کتب تذکره میخوانیم همه اهل فضل و متولد خانواده اهل ایمان و طلبه حوزه و به اجتهاد رسیده در نوجوانی و جوانی باشند! اولیای خدا آنچنان پینهان هستند که شاید در باور ما نیز نگنجد. جمعه سیصد و چهل و سوم مقارن با پایان بهار نود و هشت را به این دعا ختم میکنم. آقاجان، ما را چنان که میدانید و خدا می‌پسندد با عبادت خودمان آشنا بفرمایید. عبادتی که برای تحقق آن افریده شده ایم

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه سی و یکم خرداد ۱۳۹۸ساعت 2:34 | 

مولای من سلام ...

هستی، رحِم پروردگار است. در آن می‌پروراند و می‌زاید. سرشت رحِم، رَحم است. هستی ِ هستی، محبت است. هر حَبّه که می‌روید به حُب میل دارد. پس اینگونه است که آفرینش، بنده محبت است. مزاج این عالم را گونه‌ای نوشته‌اند که در برابر محبت، میل دارد و جاری می‌شود. دانه به حب نور جوانه می‌زند و آب به حب دانه از چشمه می‌جوشد و باران به حب خاک نازل می‌شود و آب به حب آسمان بخار می‌شود و ولوله‌ای از عاشقی برپاست.

آقاجانم

محبت، گاه وصل می‌طلبد گاه فصل، گاه دوری میخواهد و گاه نزدیکی، گاه برخاستن و گاه نشستن، گاه نهیب و گاه تشویق، گاه بشیر باید بود و گاه نذیر، محبت باغبان الزام نمیکند که جوی را به ریشه متصل کند بلکه به قدر طاقت ریشه باید آب داد تا نپوسد و فاسد نشود. محبت گاه هرس می‌طلبد و گاه هوس. پس شقوق محبت یکی و دوتا نیست و جلوه‌اش را نمی‌شود در یک مصداق خلاصه کرد

جناب ِجان

اگر چنین است که هست، پس کار روشن است. ما بنده آنچیزی هستیم که حب آن را به دل داریم. هرچه برداریم از انبار الهی برداشتیم، اینگونه نیست که کسی بتواند گزینه ای جز خداوندگار را برگزیند. همه‌اش هنر اوست. مانند میزبانی که هرچه بر میز چیده شده را او آورده. حالا یکی غذا را می‌خورد، یکی ته مانده دیگری را، یکی کاغذ روی غذا را، یکی میز را لیس می‌زند یکی هسته‌اش را قورت میدهد. بالاخره هرچه هست، آورده میزبان است بر روی میز و هیچ چیز بی حکمت نیست اما همه اش خوردنی نیست! شمع زیر غذا باید باشد که گرم بماند، میزبان از سر خرد آن را آورده اما میهمان احمق است اگر شمع را بخورد. حکمت نهی الهی هم همین است، که ای انسان، خوردنی‌هایش را بخور، لذیذ‌هایش را بخور، هسته‌ها را قورت نده!

روی دیگر مساله هم صادق است، ما هرچیزی را به حب می‌توانیم بنده خود کنیم. چون همه چیز خاضع است نسبت به محبت. حال بشر می‌تواند یکی یکی محبوب برگزیند و پی دلبری برود، می‌تواند بجای اینکه یک به یک اقلام روی میز را بردارد، کل خانه را بخرد. آنوقت است که میز و سفره را باهم برداشته. اولیای خدا، خانه را می‌خرند و اهل دنیا جیب‌هایشان را از به قدر فرصت و وسعت، از آنچه بر میز چیده شده پر می‌کنند.

حضرت صاحب

چیزهایی در سرم بود که ابتدای نوشتن را به قصد رسیدن به آن انتها آغاز کردم اما حالا که به اینجا رسیده است، مطلب از ذهنم پرید. ما به قدر لحظه‌ای مسلط بر آینده خود نیستیم. همه آنچه که در گفتن و ناگفتن به حساب خود گذاشتیم، متوقف بوده بر مشیت خداوندگار.

میدانم که کسی نمی تواند بگوید پاسخ را نمیدانستم. این است و جز این نیست؛ سوالی که رزق باشد و بر قلب نازل شده باشد، بی پاسخ نخواهد ماند. آنکه سوال را روزی کرده همانی است که دهان ِمکنده را به نوزاد ارزانی کرده و بی تردید سینه پرشیر نیز خواهد آفرید. هستی، سائل را گرسنه رها نمی‌کند. خود را به شما می‌سپاریم در جمعه سیصد و چهل و دوم مقارن با بیست و چهارم خردادماه یکهزار و سیصد و نود هشت.

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم خرداد ۱۳۹۸ساعت 0:23 |