مولای من سلام ...
در تاریخ آمده است که حضرت خاتم، نامه ای را به پادشاهان روزگار خود تقدیم میداشت از روم و حبشه تا بحرین و فارس و آنان را به راه خویش فرا میخواند. بعید است که این مشی و خُلق حضرت ایشان، محدود به پادشاهان باشد و شما که فرزند و نائب ایشان هستید بر همین قاعده رفتار ننمایید.
جناب ِ امان
بر این باورم که تمام ما در عمر خویش میزبان سفیری از جانب شما خواهیم بود که ما را به حق دعوت میکند. همه ما مواجه خواهیم شد با پیام آورندهای هدایت شده توسط شما که حامل تلنگری است تا ما را بیدار سازد. خدا داند این مواجهه در کدامین لحظه است. در صف نان، در تاکسی، در کلاس درس، در یک تماس، در یک سانحه و مصیبت یا هرکجای دیگر. اما ثمره مواجهه با این فرستاده گوناگون است.
حضرت ِسالار
اگر جان ِما در تنور تربیت پخته نشده باشد، اگر انانیت ما در پتک بلا کوفته نشده باشد، اگر خضوع و خشوع حاصل نشده باشد، ما آن لحظه موعود، آن فرصت ناگهانی لقاح را از دست خواهیم داد. و اما اگر همه چیز مهیای پذیرش پیام شده باشد، لقاحی رخ میدهد که ما را تا لقاء خواهد برد.
جان ِمن ... جان ِمن ... جان ِمن
در مصافي که زند موج بلا جوهر تيغ | تيغ از دست فکندن سپر مردان است
آن لحظه موعود، فاتحان ِجنگ، مردان ِتیغ افکنده اند! آنها که عمری در مقام تسلیم نشسته اند. والا خسروپرویزها همواره نامه رسولان را هتک خود میپندارند. اینها تاریخ نیست، اینها مشق زندگی است. بسیاری از ما فرستاده شما را هتاک به خود میدانیم و بر او میخروشیم.
آقاجانم
چه بسا روزی که پرده درافتد اهل درد خدا را شکر کنند بابت سختی هایی که آنها را چون موم خاضع و خاشع ساخت
قسمت مردم بيدرد نگردد يارب! | داغ ناسور که رزق جگر مردان است
هستی به حادثه پیش نمیرود، هرچه هست تدبیر رب است. يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ. این ساز از آسمان کوک میشود. چه بسا توشه راه دو چیز باشد: پرهیز و پذیرش. دوری از آنچه میتوانیم و بر ترک آن اراده داریم؛ پذیرش آنچه که نمیتوانیم و در دفع آن اراده نداریم.
جناب بابا
جمعه سیصد و سی و یکم مقارن با نهم فروردین نود و هشت، به شادمانی پسرک ختم شد. آن خدایی که امروز کودک رنجوری را خنداند اگر اراده کند به شستن هر غمی قادر است. الهی که مانع استجابت دعای شما در حق خودمان نباشیم، که اگر مانع نباشیم، هستی در بارش بخل ندارد.