| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام

جمعه دویست و نودم واقع است در عید فطر مقارن با بیست و پنجم خردادماه یکهزار و سیصد و نود و هفت. از رمضان یک پوسته و لاشه قسمت ماست که می شود همان گرسنگی و تشنگی و ضعف و درماندگی و اما یک حقیقت بلند دور از دست مانده که «رضا» ست.

آقاجان

وادی، وادی ِحیرت است. تا زمانی که راه بر اساس فهم، بر اساس دانستن، بر اساس محاسبات روزمره طی شود، آنچه باید بشود گویی نخواهد شد. ما ناگزیریم که بپذیریم، ایمان یعنی حرکت در حیرت؛ یعنی گام برداشتن در ابهام. در میان انبوهی از آنچه که نمیدانیم، میخواهیم رضایت داشته باشیم، چطور ممکن است؟

حضرت صاحب

اگر از خودمان بپرسیم، چرا فلان درد؟ چرا فلان زحمت؟ چرا در این زمان؟ چرا به این صورت؟ چرا با من؟ چرا بی من؟ چرا برای دیگری؟ چرا تمایز ... و تا صبح قیامت تمام نخواهد شد این چراچراها. در پی هر چرا اگر هفته‌ای سپری شود، عمر در این قارقار بی معنا گذشته است. یکجایی باید ایستاد و گفت «بی چون و چرا هستم» و «هست» بودن یعنی تسلیم.

آقای من

کدام دستی برای استمداد دراز شده است، که بی دستگیر مانده؟ عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟ مساله این است که میپنداریم دستگیری یعنی تنزل خدا تا ما. اما شاید دستگیری آن است که ما را حرکت دهد. دستگیری به منزله غرق شدن رب در چراچراهای ما نیست. دستگیری یعنی مدد او برای به سلامت گذشتن از وادی حیرت. دست ما بگیر

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۷ساعت 2:6 |