| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من سلام ...

تقسیم جهان به خالق و مخلوق، مبداء شرک است و نه آغاز ِایمان. این برخلاف مشقی است که عمری خوانده‌اند و خوانده‌ایم و می‌خوانند. اینکه هرگاه سخن از ایمان میشود، یک سوی ماجرا را خالق میگذاریم و آن سوی دیگر را مخلوق و بعد تحکم خالق بر مخلوق از یکسو و تسلیم مخلوق در برابر خالق میگوییم، نشانگر عجز الفاظ است والا توحید جز این است.

اگر مخلوق چیزی خارج از خالق باشد آنگونه که بتوان آن را ممتاز و جدا شناخت، پس ناگزیریم که بپذیریم خالق محدود است. یعنی حدی دارد که او را از مخلوقاتش جدا خواهد ساخت و این با مفهوم خدای بی مرز و حصر سازگار نیست. و اگر بپذیریم که مخلوق چیزی خارج از خالق نیست آن وقت است که عقل کودکانه در پیمودن ایمان ناتوان خواهد بود اما اگر برسد ... اگر برسد ... اگربرسد به معنایی میرسد که در اندیشه و عملش انقلابی رخ خواهد داد.

مولای من

اگر مخلوق را در جان ِخالق ببینیم، آنگاه کدام عبادت از ستودن غم از قلب ِبندگان ِخدا خوشتر؟ کدام معصیت از هتک جان ِجانداری برتر؟ اگر طبیعت، دامن ِخدا باشد مگر میشود حقوق زیستگاه را چیزی غیر از ادب ِدرگاه خداوندگار دید؟ آنکس که شاخه درختی میشکند خدا را شکسته. حالا بفرمایید با این معنای چه باید کرد که خلق را سایه پرست نکنیم؟ مبادا کسی به درخت بگوید خدا و به گاو بگوید رب؟

آقاجانم

اصلا انگار حیطه ای از حرف هست که نباید گفت، بلکه باید فقط فهمید. ما را به فهم آنچه باید فهمید به شنیدن آنچه کسی نمیگوید قابل فرمایید و این دعای جمعه دویست و هفتاد و سوم مقارن با بیست و هفتم بهمن یکهزار و سیصد و نود و شش است.

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۶ساعت 23:51 |