| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

جمعه دویست و هفتادم مقارن با ششم بهمن ماه یکهزار و سیصد و نود و شش است. این روزها عمیقا در فکرم که اگر حکومت شما در این سرزمین برقرار بود، احوال ما چگونه بود. دادگاه و دادرسی و پلیس و قاضی چگونه بود؟ بانک، سپرده و امانت و عهد و وفا چگونه بود؟ آرامش و خشنودی و رضایت و ترحم مردمان بر یکدیگر چگونه بود؟ نحوه مواجهه با فساد و غارت و دزدی و چپاول چگونه بود؟

مولای من

در خود مرور میکنم اگر تربیت و تعلیم بر عهده شما بود، آداب درس و مشق و مدرسه چگونه بود؟ آزمون و معیار و سنجش و قبول و مردود، چگونه بود؟ احوال معلم و مربی و مدیر و ناظم چگونه بود؟ اوضاع کسب و تجارت و سرمایه و بهره و زیان چگونه بود؟ نسبت مردم با شادمانی و سرخوشی و نشاط و تفریح چگونه بود؟ فاصله مردم با رئیس و سالار و مسئول چگونه بود؟ مشق شب حوزه‌های علمیه و آیین تعلمیشان چگونه بود؟ محل صرف وجوهات شرعی ماخوذه از مردم مسلمان، چگونه بود؟

حضرت آقا

پاسخ هایی که در ذهنم متبادر میشود عجیب است! چه نسبتی است میان جداعلی، علی علیه السلام که در برابر شریح قاضی زانو میزد با محکمه امروز که ظلمت در برابر ایشان رو سفید است. عجب آن نیست که راه از بیراهه تشخیص داده نشده و احوال روبه افول میرود. عجب آن است که احدی عذرخواه و پذیرای اشتباه نیست.

حضرت ِپناه

ترسم که مواجب ما نیز برسد و بندگی حق را قربانی بندگی تخم ِلقّ مصلحت کنیم. روزمرگی کم بلای جان ِما بود، کم مانده است که عافیت اندیشی نیز بر آن اضافه شود. هرچه عمر از جوانی فاصله بگیرد، بهانه برای خوش نشینی افزون تر خواهد شد. من در عجبم از احوال مردمانی که سیره معصوم میخوانند اما در شکاف عظیم میان آنچه سنت شماست با آنچه امروز به نام شما فروخته میشود، تدبر نمیکنند.

آنقدر میدانم که راه تربیت آن است که هرکس در کار خودش «اصلاح» پیشه کند و چون این راه برقرار شد قدم در صراط اباصالح نهاده است و شما پدر تمام آنانی هستید که دغدغه صلح با خویش را دارند. اباصالح یعنی پدر آشتی‌ها ...

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه ششم بهمن ۱۳۹۶ساعت 23:59 |