| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

فریادهای «عجل فرجهم» معیار نیست ... بغض های نیمه شب از سر دلتنگی را باید شمرد. عربده گو زیاد است اما چند نفر امشب را دلتنگ شما می گذرانند. چند چشم به حسرت فراغ شما تر شده است. چند حاجتمند، به درگاه جنابتان رو کرده اند و می گویند «حاجت شمایی و بس» ...

سلام آقاجان

میان بنده و جنابتان اگر فرجی باشد، موکول به استحقاق من نیست. همت ما تا آنجاست که «طلب» را محضرتان محرز کند والا قابلیت معلول قبول شماست. من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم ...

حضرت ِ جان

 کارم به کار دیگران نیست ... خودم را می گویم؛ که ایمان ساده کم دارم. پیچیده ام در الفاظ و احوال پیچیده ... سادگی می خواهم؛ از آن صفاها که بی‌بی‌های قدیم دارند. از آن زلالی های پدربزرگ های باغدار و مزرعه دار که نسل ما اصل عبودیت را گاه در بند بند زندگی شان نمی بینند و به تلفظ غلط نمازشان بند می کنند. از آن ذکرها که به دانه تسبیح پلاستیکی شمرده میشود در دستان چروکیده حنا بسته ... تسبیحی که نه یسر نقره کوب است و نه تربت اصل ِ اصل و نه سنگ شاه مقصود که تنها خدایشان مقصود ... بی ادا ... بی ادا ...

می گویم کار به کار کسی ندارم از بس که کار ِ خودم سخت است. من نمی فهمم آنانی را که به دنبال تغییر دیگرانند. ساده ترین تغییری که به دست ماست، تغییر خود ماست که همین ساده ، بسیار سخت است! یک نماز اول وقت حل نمی شود دیگر چه رسد به مابقی. یک زبان مهار شدنی نیست چه رسد به سایر اندام ... تغییر خلق خدا کار خداست... پیامبرش هم بشیر و نذیر بود ولاغیر. مقلب القلوب دیگری است.

یکصد و نود و نهمین جمعه مقارن است با بیست و ششم شهریور یکهزار و سیصد و نود و پنج و چهاردهم ذی‌الحجه هزار و چهارصد و سی هفت. چیزی نمانده است تا چهارمین سال مراقبه جمعه به جمعه نیز سررسد ... عجب راه پر خم و غمی آمده ام آقا ... دویست هفته مشق! چه خوش است احوال آنانی که این هفته روز غدیر به رسم تبریک محضر سادات، خدمت شما برسند ... سید شمایی ، سید بودن یعنی با شما بودن ...

سیادت یعنی شرف انتساب به حضرت مادر سلام الله علیها. خامی ماست اگر می پنداریم شرافتی کهن چشمه اش یک بانو است، از طریق مادر جریان نمی یابد... این قرارداد وضعی اجتماعی است که به نوادگان ذکور بگویند سید و به آنانی که مادرشان سادات است ثبت و سندی به ارث نرسد و سیادتی به نامشان نماند... ماجرای سیادت اجل از قراردادهای اجتماعی است. بحث شرافت نسب است ... حتی مافوق آن ...

سید کسی است که شما خاندان او را «فرزندم» خطاب فرمایید. والا به این ثبت سجلی، احوال کسی ثبت نمیشود. حقیقت ثبت احوال، به اعمال است. تصورش هم شیرین است که یقین بدانیم کسانی هستند که جنابعالی ایشان را سید خطاب می کنید. کسانی هستند که جناب جداعلی، علی علیه اسلام ایشان را پسرم و یا دخترم خطاب میکنند...

آقا ... غدیر ... عیدی ...

 

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۵ساعت 23:40 |