| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای ِ تنهای ِ من ...

مولای ِ تنهایی های من ...

سلام

سخت است که یکباره چشم باز کنی و ببینی وسط دام شیطان هستی. سخت تر اینکه دریابی دقیقاً همانی که فکر میکردی اسباب ترقی خواهد شد؛ اکنون اسباب هلاک است و دام بلا. تا زمانی که شیطان آدمی را با خطا و ناراستی با خود ببرد دستش روست و می توان فهمید ... اما امان از آن زمان که دریابی آنچه دام شیطان بوده همان کار «خوب»ی است که تو را از کار «خوب تر» باز می دارد.

پیچیده تر اینکه گاهی یافتن مصادیق «خوب» و «خوب تر» آنچنان دشوار است که الا به مدد غیبی نمی توان یافت. گاهی خوب تر آن است که زنی زمان خود را با شوهرش  بگذراند؛ پس شیطان او را به خوب فریب می دهد و وقت در جلسه قرآن سپری می شود. می پندارد که بابت این قرآن از شیطان دوری جسته و چه بسا با غلظتی بیش از همیشه خوانده است «اغوذبالله من الشیطان الرجیم» اما دقیقا در همان آن سر سفره شیطان رجیم میهمان مانده.

حالا همین مصادیق گاهی متحول می شود ... یعنی همه عمر و وقت صرف فرزند و نان و آب و دادن آنها می شود به گونه‌ای که خواب و بیدار مادر خلاصه است به دغدغه فرزند. چه بسا همین «خوب» نیز اسباب حیلتی باشد که زنی را از خلوت با خدای خود محروم سازد و آن کس که خلوت ندارد، مانند مزرعه داری است که چاهش خشکیده و دیر یا زود هرچه کشته به خشکه تبدیل خواهد شد. پس خوبی اسباب جدایی از خوب تر می شود ...

مولای من ، همین مانده بود که عرض کنم از عبادتهایم به خدا پناه می برم. از تمام کارهای خوبی که مرا از خوب تر باز داشته. گاهی آدم با خودش دچار اغراق می شود که من که گناهی نمی کنم ... پس چه تمایز هست میان من و معصوم. حال آنکه تمایز معصوم در گناه نیست. معصوم کسی است که همواره در مقام «خوب تر» نشسته ...

ما را به لطف خود هدایت کنید ...

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه نوزدهم شهریور ۱۳۹۵ساعت 23:49 |