| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

مولای من ... سلام

یکصد و نود و ششمین مراقبه جمعه‌گی من فرا رسیده است و ماههای مشق سپری می شود افسوس که اگرچه در محضر و بهره‌مند از نظریم اما از اینهمه مشق، بوی قبولی نمی آید؛ که مرد میدان را نه به ادعای روز بلکه به غنای شب باید شناخت و کاسه ما تهی است ...

آن کس که از غصه اهل دنیای خود شبها را نخوابیده ؛ از خیال عاشقی و پریشان حالی، خواب را از کف داده ؛ برای درس و مشق و امتحان مدرسه و دانشگاه رنج بی خوابی را بر خود روا دیده ؛ برای سفر و شادمانی و خوشی خویش بیدار نشسته ... حالا برسد به طاعت و عبادت و مناجات با خدای خویش و خوش بخوابد؟ دقیقه‌ای از شب را به سجده و سجاده نگذراند ... بعد هم بگوید من سالکم؟ بگوید من عاشقم؟ بگوید من خدا جو هستم؟ مگر می‌شود خدا قدر هیچ یک از حوائج دنیای ما سهم از شب نداشته باشد و بگوییم خدایی هستیم؟

حضرت خوب

من معترفم بر تهی دستی ... لااقل اگر قیامت‌مان فرا رسید چوب فقر معنوی مان را بخوریم و ترکه اضافه تری بابت ریا و دروغ و تزویر و اغراق نصیب ما نشود. اگر همه ابواب غیب به روی کسی باز شود؛ حور و ملک و پری و اجنه و نیکان در محضرش به طواف حاضر شوند همه و همه نشان فضل خداست نه رتبه و مقام کاشف ... مقام کاشف به قدر عبادت است. پس اگر کسی در عبادت موفق باشد اما هیچ جرقه ای برای او روشن نشود و هیچ چیز بیش از آنکه عوام مردم می بینند نبیند؛ باز هم شرف دارد بر صاحب کرامات کم عبادت. اصلاً کرامت منتسب به کریم است نه سالک ... اینکه در زبان عرفی می گویند فلانی صاحب کرامت است خبط در کلام است. صاحب او ... کریم او ... صاحب کرامت اوست ...

آقای من

امروز پنجم شهریور یکهزار و سیصد و نود و پنج است و جمعه های ذی القعده به شتاب می روند. صبح در این معنا مشغول بودم که جناب عز و جل فرموده است «به صبر و صلات استعانت بجویید» یعنی همان کتاب که می‌فرماید «تو را می پرستم و از تو استعانت می جویم» .. و تاکید دارد که «شما» را نمی پرستم بلکه «تو» را می‌پرستم. آخ از عوام که وهم دارند؛ آنچه در رتبه ایشان «ادب» است در مقام مافوق ایشان هم همان «ادب» است و هنوز در درک این مانده ایم که «ادب ؛ آداب دارد» ... پس «تو» را می پرستم .... از «تو» استعانت می‌جویم ... بعد همان حقیقت می فرماید «استعانت از صبر و صلات» می جویم ... پس باید «تو» از همان سنخ باشد که «صبر» هست و «صلات» هست ...

خب ... جناب صاحب

چه کنیم با این «صبر» ...؟ چه حقیقتی است این «صبر» ... بلد نیستم ... فقط در تماشای این آیه به ظرافتی رسیده ام که صبر هرچه هست امری خفی است. بر خلاف صلات که هرچه هست امری جلی است. نماز ِ نمازخوان قابل روئیت است. صلات عبادتی است که جوارح را مشغول می سازد. تشریفات دارد. ظاهر دارد ... اما صبر «باطن» است. بر اساس ظاهر نمی توان صبر را قضاوت کرد

چه بسا کسی که در مصاف بلا، ساکت و آرام و بی سخن و یا حتی با لبخندی ملیح به ظاهر صبور است اما همه جان و وجودش در برابر «صاحب فعل» معترض است و یا خود را بابت آنچه رخ داده بستان‌کار می بیند. صبر تنها بر یک وجود آشکار است. تنها یک قاضی می تواند صبر را بسنجد. صبر اگر خود ِ خودآ نباشد لااقل آنچنان به او نزدیک است که جز او نمی تواند آن را ببیند و درک کند.

آقای ِ من ...

صبر ، باید چیزی از جنس «لااله الالله» باشد ... آنچنان که در میان همه اذکار، تنها همین ذکر شریف است که بی ظهور می توان گفت. یعنی بدون جنباندن لب می توان به این ذکر مشغول شد بی آنکه کسی را توان «لب‌خوانی» باشد. صبر هم سر است ... نمی شود آن را ظاهرخوانی کرد

حضرت ارباب

چه صاحب مقام هستید جنابعالی و ما چقدر غرق نعمتیم اگر از امت مردی باشیم که صبر او در تحمل دنیا، بر صبر همه آدمیان و عالمیان مشرف است. خدا می داند قرن ها صبر برای شما مقدمه چه رسالت عظیمی است که مهیا شدن برای آن چنین ریاضت عظیمی را می طلبند. چه خوش است حال آنان که از چنین عالی‌مقامی؛ دست نوازشی بهره مند شوند و چون نوبت دنیایشان به سر آمد در بدرقه، شما بفرمایید «من از تو راضی هستم» ...

آقای من

میدانم ... میدانم ... هستند کسانی که غصه‌شان ؛ افلاک را مشغول می کند و چون اهل آسمان را بپرسند که از چه دلگیر هستید می گویند از غم فلانی و اگر بگویند این فلانی مگر کیست که اینچنین آسمان را به خود مشغول ساخته شاید بگویند ما از آن در تنگناییم که ولی خدا و حجت مستور او از غم این بنده در غم است و چون ولی خدا را غم فرا گیرد ؛ افلاک را با خود فرو برد ... ای خوشا به حال آنان که چنین دل از شما برده اند ... چرا که اگر اینان بر بلا صبر کنند ... صبر جمیل ... صبر ِ بی ماتم ... آنگاه غم از قلب شما می رود و چون چنین شود آسمانی گشوده شود ... چه بسا پیرمرد و پیرزن و مرد و زنی مصیبت دیده در کنج خانه خود بی هیچ حرکت و سخنی، عبادتی را به ثمر رسانند که لشگری از زره پوشان از عبادتی برابر آن عاجز باشند ...

خدا داند...

 

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه پنجم شهریور ۱۳۹۵ساعت 19:49 |