| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

به سان ِ شهری پر ازدحام که کوچه های تنگ و باریکی در آن به خیابان ختم می شود و خیابان ها به شاه‌راه و همه راه های اصلی به میدان مرکزی شهر آنچنان که گویی شهری را گرداگرد یک حرم ساخته اند. در شهر «عبودیت» کوچه پس کوچه ها را پی گرفته ام و خانه به خانه می روم تا در یابم آن حرم غایی کدام است. العجب که گویی منتهای تمام راه ها یک کلمه است ... صبر!

مولای ِ صاحب صبر ِ من ...

ســلام ...

نمی دانم آینده چه پرده ها بردارد و چه مراتبی از فهم را ارزانی کند که در داردنیا نمی توان از گذر ایام غافل ماند که خانه، خانه تدریج است و ذات نردبان، پله پله بودن است! اما آنچه تا امروز به فهم این بنده ارزانی شده است جز این نیست آقاجانم ... که هرچه هست همین صبر است. صبر است که در لباسهای گوناگون به میدان می آید و عبادات رنگ و رخ متنوع می گیرد والا تن یک تن است و آنهم صبر ...

یعنی آقای خوبم ... اگر بخواهند همه قرآن را در یک ایاک نعبد و ایاک نستعین خلاصه آورند و بعد بپرسند طریقه عملی «نعبد» و «نستعین» چیست به همین یک کلمه خواهیم رسید: صبر! آنچنان که نسخه ربانی برای جناب خاتم نیز جز این نیست « فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ»

همین عبارت اولی العزم خودش جای شناگری دارد. یعنی صاحب اراده. کارم به تعریف و توضیح اصطلاحی این عبارت و مصادیق معدودش نیست که این قبیل تعبیر کردن اکتفا به پوسته است. هسته مطلب این است که برخی پیامبران برجسته ترند چون «صاحب عزم» و «صاحب اراده» اند. نه آنکه دیگران بی اراده بودند که اساساً نبوت اگر قائم به اختیار نباشد فضیلت نیست. پیامبران نبوت را بر میگزینند نه آنکه از باب قرعه مرغ آمین بر شانه‌شان بنشیند و یکباره از بد حادثه شبانی به مقام رسل برسد... این قبیل پندارها، تنزل حقایق وجودی است در داستانهای خیالی شاهزاده و گدا ... پس حاشا و کلا!

انبیا همه صاحب اراده اند. چه بسا مبتلا به وسوسه و ترس و اضطراب و حتی تردید اما ... اما با همین اراده تن به عبودیت می دهند و گل های سرسبد ایشان آنانند که «صاحب اراده تر» یا اولی العزم نامیده می شوند. خب... حال این صاحبان عزم با چه رمزی خود را در دل خدای جا کرده اند؟ با «صبر» ... فاصبر کما صبر ... صبر مثل صبر آنان

جانم آقا ...

شیرین شیرین معنا ... قند قند فهم ... حبه حبه حُب ... جرعه جرعه معرفت ... قدم قدم سلوک ... نرم نرم تا قله ... مرحبا مرحبا به درس آموزی شما

من چو مجنونم که در لیلای خود             نیستم در هستی مولای خود

سوال دارم که این صبر چیست که چنین کیمیاگری می کند و مس به عامی را به طلای نبی می رساند؟ صبر مگر جز این است که انسان «رضایت به خلاف میل خود دهد؟» و الا به آنکس که در میل خود موفق است و به آنچه خواسته رسیده که اهل صبر نمی گویند. صبر آنی است که به نقض اراده خود رضا دارد. پس این چه تعارضی است که پیامبران صاحب اراده عزیزند چون به خلاف اراده خود تن داده اند؟

به به ...

آقا جان ِ من ... راه روشن است ... آنکس که به بیراهه می رود خود تاریکی را برگزیده !

عزت در این وادی، به اختیار گذشتن از اختیار است. اصلا همه عبادتها به همان میزان که از صبر بهره دارد عبادت است. نماز تا آنجا که حظ و خوشی ِ نمازگزار است که حظ اوست نه حظ خدای او. آنجا که به خلاف اراده و میل قیام می کند عبادت است. آنجا که محض «چشم» گفتن چشمی می بندد و زبانی به دندان میگیرد عبادت است... تا برسد آنجا که میل او در میل خدا محو شود. «پسندم اونچه رو جانون پسنده» شود.

جناب ِ صبر

حال در این آخرین جمعه شعبان مقارن با چهاردهم خردادماه نود و پنج به استقبال ماه صبر می رویم. رمضان به برکت صبر شاید رمضان است و شهر ِ صبر است که قرآن نازل می شود. تحفه رمضان از خیابان شما می گذرد، سفره ما را رنگین بخواه آقا که فریاد واعطشا به معنا ... واعطشا به دانایی... واعطشا به تعالی از بند بند این بنده به آسمان می روند

 

#جمعه_نویسی

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه چهاردهم خرداد ۱۳۹۵ساعت 1:54 |