| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

در نفس خود که نگاه میکنم؛ به مثال دالانی عمیق و تاریکی است که حال چون غارپیمایی مضطرب، شمع لرزانی دارم و سنگ به سنگ و قندیل به قندیل می پیمایم. دقایقی مانده است به اذان صبح روز جمعه، مورخه یازدهم بهمن سال یکهزار و سیصد و نود و دو و آخرین جمعه از ماه ربیع الاول 1435 هجری قمری

قربانت روم...

بفرمایید اگر شما نبودید؛ من این شصت و چند جمعه قربان و صدقه با خدایم را به نام که می نوشتم؟ گویی آن مربی ِ مطلق عالم وجود که رب العالمین است، چون میدانسته که در مقام ذات خود (که وجود مطلق و مطلق وجود است) از کاسه عقل آدمیزاده برون خواهد ماند (که آدم خود جزء وجود بود و قطره نمی تواند به صید دریا نائل شود) پس چاره آن دید که برای انسان در «مانند ِ انسان» تنزل یابد و این شد «جناب ِ شما».

و در همین معنا، توجه به «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ» حاصلم می شود. گویی اگر چه همه ترجمه می فرمایند «ما نازل کرده ایم در شب قدر» اما بنده اینگونه می فهمد که ما نازل شده ایم در شب قدر! این لیل را گاهی می گوید «قدر» گاهی می گوید «مبارکه» که تمایزی در اصل ندارند. قدر و برکتش به همین است که ایشان نزول اجلال فرمودند. برکت آن شب چه بسا همین است که خداجان‌مان در قلبمان تشریف می‌آورند.

این آیات، ظاهرش هم باطن است. به این سبب نه تنها باطن، که بنده حتی از ظاهر آیه نیز همین را در می یابد که آنچه نازل شده «هُ» است. انزلنا«ه». و جناب ایشان به پیامبرش می فرماید ما «هو» را بر تو نازل کرده ایم و تو چه درک میکنی آن چیست؟ و ما نیز هم چه درک میکنیم که «هو» چیست؟

وحالا در این معنا، «لیل» کجاست؟ آیا غرض همین جعل لفظ عالمان هیئت و ستاره شناسی است که به افول خورشید می گویند لیل؟ یعنی اشاره جناب پروردگار در چنین عبارات ثقیلی که اگر بر کوه نازل میشد چون گرد پراکنده ای فرو می پاشید همین است که ما از غروب آفتاب تا طلوع خورشید تنزل یافتیم؟ خداجان ِ من یکباره گرفتار این شمس و قمر و ارض و منظومه است که تعیین وقت بفرماید؟

یا شاید شبی چون امشب ِ من، مردی به وسعیت هزار هزار برابر من، در غار تاریک ِ خویش به اضطراب و تمنا، تنها نشسته است تا آنکه ناگاه «او» در «لیل» وجودش نازل شده. و حقیقت مُلک و مِلک و مَلک به تمام قد («الْـ»مَلَائِكَةُ) و حقیقت روح به تمام قد (وَ «الـ»رُّوحُ) در قلبش «تَنَزَّلُ» یافته. و آن مرد به تابش چنین حقیقت لایتناهی انفجار یافته و در سراسر عالم وجود، جوشیده و کار، کار اوست که «لیل» آن مرد را «مطلع الفجر» فرموده. مطلع الفجر یعنی سرآغاز جوشش.

حالا در این معنا، لیل القدر آیا یک وقت است، یا یک سیر؟ یک نقطه است یا یک خط؟ یک مقصد است یا یک مسیر؟ یک جمود است یا یک جریان؟ و آیا الزاماً متوقف است در شبی از رمضان؟ و آیا منحصر به جناب ایشان است یا هر بنده می تواند در «لیل» خویش پذیرای «انزلناه» باشد؟ و آیا در دهها رمضان که این معنا را تماشا نمی کردم لیلة القدر بود و امشب که در این سوره بابی باز است؛ بر من شب قدر نیست؟ و آیا بر من خرده خواهند گرفت اگر بگویم هر نفسی ممکن است شب قدر را در شبی درک کند، خواه رمضان باشد خواه ربیع الاول. اساس کلام برون از این اوقات هیئتی است و:

آن شب قدری که گویند اهل خلوت، امشب است    یارب! این تاثیر دولت در کدامین کوکب است؟

و بانگ اذان برخاست و هرچه هست «از» «آن» است ...
یاعلی آقا ...
باعلی آقا ...

لینک مستقیم مطلب | نوشته شده در  جمعه یازدهم بهمن ۱۳۹۲ساعت 17:14